رفیق احمد قاسمی – صدر دائمی حزب کار ایران
زندگی رفیق قاسمی زندگی سازمانی بود٬ هنوز چند ماهی از تأسیس حزب تودهﯼ ایران نگذشته بود که او به حزب پیوست و از همان آغاز زبان و قلم شیوا و توانای خود را در دفاع از آرمانﻫﺎﯼ طبقهﯼ کارگر و زحمتکش ایران به کار انداخت و تا واپسین لحظات زندگی پربار خویش نیز از این وظیفهﯼ بزرگ بازنایستاد. او طی مبارزهﯼ خستگی ناپذیر خویش بارها مورد تعقیب پلیس قرار گرفت٬ دوبار به زندان افتاد ولی هر بار با عزمی راسخ تر و ارادهﺍﯼ نیرومند تر مبارزه را دنبال کرد. پس از یورش وحشیانهﯼ رژیم پهلوی به جنبش دموکراتیک آذربایجان و کردستان و پس از قتل وحشیانهﯼ برادر انقلابیش سرگرد حسن قاسمی دژخیمان شاه در گرگان قصد جان او را کردند ولی در نیت شوم خویش توفیق نیافتند٬ او را به زندان افکندند٬ ولی روح مقاوم او را نتوانستند در هم شکنند. یک بار دیگر در ١۶ بهمن ١٣٢٧ پس از تیراندازی “میرفخرائی” به سوی شاه و در تعاقب هجوم به دستگاه رهبری حزب توده٬ بار دیگر دستگیر شده و به زندان می افتد. در بیدادگاه شاه دفاع سیاسی ده تن از اعضای کمیتهﯼ مرکزی حزب توده به او واگذار می گردد.
دفاع درخشان او در “یک دادگاه تاریخی” نمونهﯼ جسارت انقلابی کسی بود که دفاع از خود را به محاکمهﯼ هیئت حاکمه و مزدوران درباری تبدیل کرد. این دفاع به اعضای حزب که در اختفا به سر می بردند و به علت دستگیر شدن بخش مهمی از رهبری٬ شرایط دشواری داشتند الهام بخشید و نیز موجب اعتراضات تودهﺍﯼ وسیع برای آنها گردید. دادگاه نظامی شاه در آن دوران در اٽر این جنبش تودهﺍﯼ نتوانست بیش از حد اکٽر مجازات “قانون سیاه” ١٣١۰، یعنی ده سال او را محکوم سازد. اما این محکومیت دو سال بیشتر طول نیانجامید٬ و در آذر سال ١٣٢٩ به همت افسر انقلابی سروان قبادی که در آن هنگام افسر نگهبان زندان قصر بود٬ به همراه ٩ تن دیگر از اعضای کمیتهﯼ مرکزی و رفیق خسرو روزبه از زندان گریخت و از آن پس تحت شرایط مخفی به مبارزهﯼ خویش علیهﯼ امپریالیسم و ارتجاع ادامه داد.
رفیق قاسمی که از برکت دور اندیشی٬ تیزبینی٬ ذکاوت انقلابی٬ افکار بلند و خصائص برجستهﯼ کمونیستی خویش توانست در مدت کوتاهی به رهبری حزب توده ارتقاء یابد٬ مسئولیتﻫﺎی بزرگی را در این حزب به عهده داشت. او مسئول تعلیمات و تشکیلات حزب توده بود و عضو هئیت اجرائی آن بود. قدرت استدلال و منطق او در هدایت صحیح حزب توده نقش برجستهﺍﯼ داشت. او به مارکسیسم عشق می ورزید و روح مارکسیسم را دریافته بود و از این رو همیشه مورد بغض و کینهﯼ الگوگرایان٬ دنباله روان و اپورتونیستﻫﺎﯼ رنگارنگی بود که به اشکال مختلف در کمیتهﯼ مرکزی حزب توده لانه کرده بودند. او چند ماه قبل از کودتای ١٣٢٣ برای شرکت در حزب کمونیست چین خارج می شود ولیکن در بازگشت، حزب توده با توطئه او را در مسکو متوقف می کنند تا با استفاده از غیبت این رفیق در ایران٬ باندهای خائن خود را در هئیت اجرائیه تقویت نمایند و دیدیم که نتیجهﯼ آن شد که در مقابل کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ نه تنها به هیچ اقدامی دست نزدند٬ بلکه خائنانه این پاسویتهﯼ خود را نیز تحت تئوریﻫﺎﯼ رویزیونیستی توجیه نمودند. رفیق قاسمی که از مدتها قبل علیهﯼ این گونه افکار نادرست و راست در درون حزب مبارزه داشت٬ در جزوهﯼ ٢٨ مرداد خود این عدم تحرک حزب توده در مقابل کودتا و تئوریﻫﺎﯼ سازشکارانهﯼ کمیتهﯼ اجرائی تهران را خائنانه خواند و با شدتی بیشتر پرچم مبارزه علیهﯼ این انحرافات را بر افراشت. در قسمتی از جزوهﯼ ٢٨ مرداد چنین می خوانیم:
» کسی نمی تواند منکر شود که حزب ما در مجموعهﯼ خود٬ این اندازه آگاهی داشت که بداند در مقابل کودتا نباید به نظاره پردازد. حزب ما دارای آن چنان نیروئی در اردوی دشمن بود که از نقشهﻫﺎﯼ دشمن آگاهی یابد و اغفال نشود. حزب ما در میان تودهﯼ مردم دارای چنان پایگاهی بود که بتواند در شرایط مرداد ٣٢ با توطئهﯼ درباریان به مقابله پردازد. حزب ما دارای چنان تشکیلاتی بود که بتواند نیروهای لازم را تجهیز کند ولی حزب از همهﯼ این نیروهای خود جدا ماند و آن چه او را جدا کرد فراکسیون بازی و دسته بندی بود. (…..) به عقیدهﯼ من شکست ٢٨ مرداد از آن جهت پیش آمد که اکٽریت هیئت اجرائیهﯼ تهران اصولاً با تئوری غلطی رهبری می شد و اصولا در خط این عقیده بود که باید رهبری را به بورژوازی ملی داد و پشت سر او به کرسیﻫﺎﯼ وزارت وا لمید.«
اما نقطهﯼ عطف زندگی رفیق قاسمی مقابلهﯼ بزرگ او علیهﯼ رویزیونیسم خروشچفی بود. پس از مرگ استالین که رهبری حزب تودهﯼ ایران به دنبال حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی به سوی رویزیونیسم رفت٬ رفیق قاسمی که همواره سیاست اصولی را یگانه سیاست صحیح می دانست٬ با قدرت تمام احکام رویزیونیستی مندرج در گزارش خروشچف به کنگرهﯼ بیستم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی را که در سال ١٩۵۶ منعقد گردید٬ طرد و هرگز زیر بار گزارش مخفی خروشچف در محکوم ساختن استالین و دیکتاتوری پرولتاریا نرفت و از سایهﯼ شوم رویزیونیستﻫﺎﯼ شوروی که بر بالای سر او سنگینی می کرد٬ هراسی به دل راه نداد. او به همراه دوتن دیگر از اعضای کمیتهﯼ مرکزی رفیق فروتن و رفیق سغائی پرچم مبارزه علیهﯼ این نظریات ارتجاعی را برافراشت و با انشعاب از حزب توده و فرار از بلوک شرق به سازمان توفان پیوست و آن را به سازمان مارکسیستی ــ لنینیستی توفان (دورهﯼ سوم) ارتقاء داد.
او در پاسخ نامهﯼ ١۰ دسامبر ١٩۶٣ بوروی موقت کمیتهﯼ مرکزی حزب توده مبنی بر اظهار نظر در مورد اختلافات موجود در جنبش کمونیستی و موضع بوروی موقت کمیتهﯼ مرکزی نوشت:
» اختلافاتی که امروزه در جنبش کارگری و جهان روی داده٬ اختلافاتی اصولی است٬ مربوط به استراتژی عمومی جنبش است٬ در سرنوشت سوسیالیسم دارای تأٽیر قطعی است٬ وظیفهﯼ هر مارکسیست و هر حزب مارکسیستی است که اختلافات را با دقت کامل غور و بررسی کند. درست از نادرست را باز شناسد٬ با صداقت و صراحت کاملی در جانب درست قرار گیرد و برای آن مبارزه کند. هیچ مصلحتی بالاتر از مصلحت اصول نیست.فتوای هیچ اتوریتهﺍﯼ نمی تواند وظیفهﯼ فوق را از دوش هیچ فردی و هیچ حزبی بر دارد. فقط در صورتی که مارکسیستﻫﺎﯼ جهان این وظیفه را به وجه شایسته انجام دهند٬ می توان جنبش جهانی کمونیسم را در شاهراه مارکسیسم ــ لنینیسم نگاه داشت٬ وحدت اردوگاه سوسیالیستی و وحدت احزاب برادر را حفظ کرد و به پیروزی رسانید. به نظر من بوروی موقت کمیتهﯼ مرکزی حزب توده ایران این وظیفه را انجام نداده است.«
بعد از پلنوم یازدهم حزب توده و پس از آن که خط مشی رویزیونیستی بر حزب غالب گردید و مبارزات درونی رفیق نتوانست حزب را از سقوط در ورطهﯼ خیانت به طبقهﯼ کارگر و آرمان کمونیسم نجات دهد٬ به همراه دو رفیق نامبرده از حزب بیرون آمد و طی اطلاعیهﺍﯼ که به اتفاق رفیق فروتن و رفیق سغائی در شهریور ١٣۴۴ صادر کردند آوردند:
» هیچ قید و بند بوروکراتیکی نمی تواند و نباید ما را از اقدام جسورانه و بند گسل در راه احیاء حزب انقلابی تودهﯼ ایران باز دارد. باید با مغز خود و با تکیه بر عمل نهضت انقلابی ایران و جهان کار کرد. باید به ابتکار تودهﯼ مردم در یافتن راهﻫﺎﯼ متنوع مبارزه میدان داد………..
ما یقین داریم که رژیم شاه و هیچ رژیم دست نشاندهﯼ امپریالیسم سرانجامی جز شکست رسوا نخواهد داشت و این شکست نصیب کسانی نیز خواهد شد که با اتخاذ خط و مشی غیر انقلابی و اپورتونیستی از مبارزهﯼ انقلابی با این رژیم باز ایستادند.«
رفیق قاسمی برای ادامهﯼ مبارزهﯼ انقلابی و به خاطر محو ستم برون از حد به طبقهﯼ کارگر و خلق قهرمان ما٬ در حالی که از اروپای شرقی مخفیانه فرار کرده بود و فاقد مدارک قانونی شناسائی بود٬ در زیر سایهﯼ شوم تعقیب پلیس سیاسی بینﺍلمللی٬ جاسوسان ساواک و رویزیونیستﻫﺎ٬ تمام نیروی خویش را در راه احیای حزب طبقهﯼ کارگر ایران صرف کرد و چون شمع سوخت تا در پرتو آن راه پیروزی را روشن کند. دریغا که عمرش کفاف نداد تا میوهﯼ نهالی را که خود کاشته بود به چشم ببیند و حزب طبقهﯼ کارگر ایران را با راهنمائیﻫﺎﯼ خرادمندانهﯼ خویش هدایت نماید. رفیق قاسمی در ٢۴ بهمن ١٣۵٢ بر اٽر سکتهﯼ قلبی به ناگاه چشم از جهان فروبست و با مرگ خویش ما را در ماتم و اندوه فرو برد. اما شاگردانی را در مکتب خویش تربیت نمود که جاودانه راه او و اندیشهﻫﺎﯼ او را ادانه خواهند داد.
در اولین کنگرهﯼ حزب که در سال ١٣۵۶ برگزار گردید برای تجلیل از این رفیق ارجمند ما به اتفاق آرا لقب “صدر دائمی حزب” را بر او نهادند.
زندگی رفیق قاسمی٬ زندگی یک کمونیست شایسته٬ زندگی انسانی از سرشت ویژه و با مصالحی خاص برش یافته بود. او از نام پر افتخار عضویت در حزب با احترام یاد می کرد و می کوشید صفوف حزب را از دشمنان سوگند خوردهﯼ طبقهﯼ کارگر مصون دارد و مبارزه او علیهﯼ دار و دستهﯼ خلیل ملکی با اٽر جاودانه خویش در “سراشیب انشعاب”٬ با مبارزه علیه تیتوئیسم با اٽر برجستهﺍش “رشد سرمایهﺪاری در یوگسلاوی” و با مبارزه علیهﯼ رویزیونیسم خروشچفی با آٽار متعدد و کم نظیر خود در طول حیات پر ٽمر خویش٬ این وظیفه را به بهترین نحو انجام داد. دریغا که زندگی فروزان او خاموش شد و خوشا که با مرگ هیچ کس پایان نمی پذیرد.
اگر چه رفیق قاسمی از میان ما رفت ولی نام او در کنار کمونیستﻫﺎئی چون رفیق ارانی و جنبش کمونیستی ایران مانند خورشید می درخشد و گرما بخش قلوب کارگران ایران است. اگر چه او در میان نیست٬ اگر چه جسم رفیق فقیدمان با خاک یکسان گردید. ولیکن اندیشهﻫﺎیش زنده و جاویدان باقی است و هر آن مانند پتک بر فرق دشمنان رنگارنگ می کوبد.
ما به روان پاک این رفیق درود می فرستیم و سوگند یاد می کنیم نهالی را که او کاشت٬ هر سال بارورتر کرده و با قطره قطره خون خویش از سنگر زحمتکشان٬ حزب کار ایران محافظت کنیم
جاویدان باد خاطرهﯼ تابناک صدر دائمی حزبمان٬ رفیق کبیر احمد قاسمی!