رفیق غلامرضا محمدپور (با نام حزبی عبدالله) در یک خانواده زحمتکش به دنیا آمد و چون پدرش با کار طاقتفرسا به تنهائی قادر نبود خرج خانواده پرجمعیت خویش را تأمین کند٬ به همین خاطر رفیق از کودکی ضمن تحصیل٬ کار می کرد. محیط کار درسﻫﺎﯼ گرانبهائی به او آموخت. رفیق که از نزدیک مفاهیم فقر و رنج و ظلم و ستم و نابرابریﻫﺎﯼ اجتماعی را لمس می کرد٬ بر آن شد تا ریشهﯼ این نابرابریﻫﺎ را به درستی شناخته و خود سهمی در نابودی آن داشته باشد. به همین علت با مکتب فناناپذیر و نجات بخش مارکسیسم ــ لنینینسم آشنا شد٬ و پس از مطالعه در سال ۵٨ تجسم آرزوهای خود را در حزب طبقهﯼ کارگر٬ حزب کار ایران یافت.از این پس فعالیت انقلابی مشخص تر شد و توانست با لیاقت و شایستگی تمام مراحل آموزشﻫﺎﯼ حزبی را به خوبی طی کرده تا این که به افتخار عضویت در حزب نائل آمد. رفیق همواره می گفت: “یکی از بزرگ ترین آرزوهایم این است که بتوانم لیاقت عضویت در حزب را داشته باشم”. از خصوصیات بارز رفیق عبدالله شهامت و شجاعت او در انجام مأمورتیﻫﺎﯼ سخت حزبی بود. او پیوسته از مسئولین حزبی می خواست که کارهای سخت و مشکل را به او واگذار کنند و لحظهﺍﯼ آرام و قرار نداشت.
با آغاز جنگ رفیق عبدالله از جمله رفقائی بود که به جبههﻫﺎ شتافت و مأموریت حزبی خود را با شایستگی و سرافرازی تمام به پایان رسانید. پس از بازگشت از جبهه مسئولیت فروش علنی نشریات و کتابﻫﺎﯼ حزب را در سطح شهر به عهده گرفت. همه روزه عصرها بساط نشریه و کتب حزب را سر خیابانﻫﺎﯼ شهر می گذاشت٬ با شهامت برای مردم از حزب و سیاستش صحبت می کرد.
بعد از تظاهرات ٢۰ خرداد بجنورد که انحصارطلبان و مستبدین با زور سرنیزه و چماق سعی در خفه کردن آزادی و آزادیخواهان داشتند٬ رفیق عبدالله به کمک رفقای دیگر با برگزاری سخنرانی و تظاهرات شبانه و با پخش اعلامیه در افشای جنایات رژیم خمینی جلاد نقش ارزندهﺍﯼ ایفا نمود.
رفیق عبدالله در مرداد ماه ۶۰ توسط مزدوران رژیم و پس از شکنجهﻫﺎﯼ سخت به سه سال زندان محکوم گشت. ولی شور و شوق و عشق بی پایانش به تودهﻫﺎﯼ رنج و کار سبب شد تا در زندان آرام نگیرد و به کمک رفقای شهید٬ بهرام و یدالله هستهﯼ حزبی را در زندان بنیان نهادند و شروع به مقاومت برای در هم شکستن جو اختناق و رعب و وحشت در زندان کرده و در این راه موفقیت زیادی به دست آوردند. بی شک افشای چهرهﯼ کریه و جنایتکار سردمداران مرتجع در زندان و مقاومت و ایستادگی در مقابل خواستهﻫﺎﯼ کٽیف و ضد انسانی آنها نمی توانست خوشایند زندانبانان باشد. بهمین خاطر دژخیمان زمان٬ رفیق را تحت شدیدترین شکنجهﻫﺎ قرار دادند و در یک بیدادگاه فرمایشی مجدداً او را محاکمه و محکوم به مرگ نمودند.
رفیق با سری افراشته و قلبی مالامال از کینه و نفرت به دارودستهﯼ خون آشام خمینی به میدان تیر رفت.
در آخرین لحظات پر افتخار زندگیش٬ زمانی که گلولهﻫﺎﯼ مزدوران قلب پاک رفیق را ناجوانمردانه نشان رفته بودند٬ رفیق عبدالله از آرمان مقدس خویش که همان آرمان والای پرولتاریا و زحمتکشان میهن رنجدیده ماست دفاع نموده و فریاد “زنده باد کمونیسم”٬ “زنده باد خلق”٬ “مرگ بر امپریالیسم و ارتجاع”٬ “زنده باد آزادی” را سر داد و بدینسان پیکر پاکش غرق به خون گشت.
یادش گرامی٬ نامش جاودانه باد!
شعر زیبای زیر به یاد رفیق شهید سروده شده است:
آوای انقلاب
صدای خلق از بند رسته
بسان توفان
که می غرد در دشت و بیابان
سراسر می پیچد در ده و شهر
در کارخانهﻫﺎ و روستاها
توفان عظیم انقلاب زحمتکشان
بسان غرش رعد
بسان برق درخشان
که روشن می کند زمین را
تمام کارخانهﻫﺎ را
و روستاها را روشن می کند
مردانی بلند آوازه
صدای بلند زحمتکشان را
بسان کوهﻫﺎﯼ استوار
به دشتﻫﺎ و کارخانهﻫﺎ می برند
آنان همیشه زندهﺍند
همیشه زندهﺍند بسان زندگی
آنان که شمشیر برمی دارند.
آنان که رنج کارگران را دارند٬
و به ستیز با دشمن برمی خیزند
تا هر آن زمان که هستند.
برخیزید٬ برخیزید کارگران و دهقانان!
روز شماست.
روز شماست امروز که خورشید از مشرق طلوع کرده است.
روز شماست که دستﻫﺎﯼ پینه بسته تان و قلب تپیده تان
هر لحظه آوای انقلاب سرمی دهد
و می کوبد خانه دشمن را
که غولیست با پاهای گلین.
امروز روز شماست٬
روزیست که شهدا٬
اگر در گور خفتهﺍند٬ اما
ندای بلند آنان
سراسر روز فرا گرفته است.
امروز روز شماست
کارگران٬ دهقانان برخیزید٬ برخیزید!
شهدایتان آوای بلند انقلاب می خوانند!
و سرود بلند زندگیشان
آواز مرگ ارتجاع٬ امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم است.
آنان شهیدند
آنان شهیدند
و شهدا آرام خفتهﺍند٬ اما
قلبشان گداخته و سرخ است
این قلبﻫﺎﯼ گداخته و سرخ را برداریم.
با تپش قلبﻫﺎﯼ سرخ و گداخته
آواز رنجبران جهان را بخوانیم:
پرولتاریای سراسر گیتی٬ متحد شوید!
پرولتاریای سراسر گیتی٬ متحد شوید!