رفیق قدرت شاگردان زیادی برای حزب کار ایران تربیت نمود٬ شاگردانی که به راه معلم خویش وفادار بوده و تا آخرین قطرهﯼ خون پاکشان برای اعتلای مارکسیسم ــ لنینیسم و برای گسترش حزب کار ایران از پای ننشستند و رفیق “جان برار روحی” داماد و یار قدیمی دوران تحصیل رفیق قدرت از آن جمله بود که در اولین یورش ارتجاع در تابستان ۶۰ توسط رژیم خمینی تیرباران شد. نمونه دیگری از این شاگردان وفاداری که راه استاد را پیمود٬ رفیق داریوش فاضلی برادر رفیق قدرت می باشد که در شهریور ماه ۶١ و چند ماه قبل از شهادت معلم خویش و پس از شکنجهﻫﺎﯼ بسیار توسط دژخیمان اعدام می شود.
رفیق قدرت در سال ١٣۵٨ با یکی از رفقای حزبی ازدواج نمود که ٽمرهﯼ آن کودک خردسالیست که چند ماه قبل از شهادت پدر قهرمانش در زندان مخوف اوین قدم به دنیای “در بند” نهاد. همسر قدرت که بهمراه وی دستگیر شده بود٬ در شرایط سخت بارداریش در مقابل چشمان رفیق قدرت تحت بدترین شکنجهﻫﺎﯼ حیوانی قرار گرفت تا بدین وسیله عزم راسخ رفیق را در هم شکنند و به پایبوسی ارتجاع بکشانند. اما این اقدامات حیوانی رژیم نتوانست ارادهﯼ تزلزل ناپذیر رفیق را در هم بشکند٬ او به راه خلق وفادار ماند و در مقابل دژخیم سرفرود نیاورد. خواهر رفیق (همسر رفیق شهید جان برار) نیز همراه کودک خردسال خویش “روزبه” در دست جلادان خمینی اسیر بوده و بدین طریق اعضای خانوادهﯼ رفیق یا تیرباران شدهﺍند و یا در زندانﻫﺎﯼ رژیم خمینی با مرگ دست و پنجه نرم می کنند.
اما با هیچ توطئهﺍﯼ نه با زندان٬ نه با شکنجه و نه با اعدام نمی توان سیل مبارزات خلق را مسدود نمود و جلوی حرکات تاریخ ایستاد. همان گونه که تاریخ مبارزات گذشتهﯼ مردم ما و به خصوص تاریخ مبارزه علیهﯼ رژیم پهلوی نشان داده است٬ با وجود هزاران هزار ستارهﺍﯼ که از آسمان به زیر می کشند و سیل خون پاکی که روان می کنند نمی توان مبارزه را خاموش ساخت و شب مطلق را حاکم نمود. مبارزهﯼ خلقﻫﺎ تا سرنگونی رژیمﻫﺎﯼ مرتجع ادامه داشته و علیرغم افت و خیز و پیروزی و شکست٬ عاقبت پیروزی محتوم خلقﻫﺎ فرا رسیده و دست انتفام خلق قاتلین فرزندان قهرمانشان را کیفر شایسته خواهد داد.
شعر زیر توسط یکی از هواداران حزب به مناسبت شهادت رفیق قدرت فاضلی (اسفند) سروده شده است.
یک امشب من در این سلول سنگﻫﺎ بر تو میهمانم
که فردا جوخهﯼ آتش فرستد پیش یارانم
همان جوخه که نامردان به نامردی بنا کردند
بر آن حکمی که نامردان به نامردی ادا کردند
گناهم چیست؟ جرمم چیست نمی دانم٬ نمی دانم
گمان دارم که جرم من فقط این است که انسانم
نبینی در وجود من تو هیچ سازش و تسلیم
که من در عرصهﯼ پیکار همچون شیر جولانم
نگذارم که دژخیمان مکند خون این مردم
که هم یار مظلومان و خصم جان میرانم
مپنداری که من از کردهﻫﺎﯼ خود پشیمانم
کنم صد بار جانم را فدای خلق ایرانم
اگر فردا سپیده دم بگردیدیم تیرباران
بدان این را که من جزئی از حزب کار توفانم