رفیق توفیق ادیب در تیرماه ١٣٣۴ در اردبیل در خانوادهﺍﯼ نسبتاً متوسط متولد شد. وی تحصیلات ابتدائی خود را در اردبیل به پایان رسانید و در سن ١۶ سالگی وارد دانشسرای تبریز شد. روحیهﯼ مبارزه جویانهﯼ رفیق اولین جوانهﻫﺎﯼ خود را در این دانشسرا و در برخود به رژیم شاه نمایان کرد و به همین سبب او چندین بار در آنجا مورد اذیت و آزار پلیس و مأموران ساواک قرار گرفت. رفیق توفیق پس از پایان تحصیلات در روستاهای اطراف اردبیل معلم شد و در خدمت تودهﻫﺎئی قرار گرفت که به سادگی با آنها پیوند داشت.
در سال ۵۶ به هنگام احیاﯼ حزب٬ رفیق به حزب پیوست و تا آخرین دم حیات در این سنگر انقلابی باقی ماند. پس از خرداد ۶۰ و با شروع اختناق٬ از آنجا که رفیق به عنوان یک کمونیست توفانی در منطقه شناخته شده بود به تبریز گریخت و در آنجا زندگی مخفی آغاز نمود و نزدیک به دوسال در بدترین شرایط از مبارزهﯼ انقلابی دست برنداشت و بالاخره در این رابطه در اوایل دیماه ۶١ به همراه همسر و فرزندش کاوه دستگیر شد. هم اکنون همسر قهرمان رفیق به همراه کودک خردسال خود در اسارت رژیم خون آشام خمینی می باشد.
رفیق توفیق پس از ۵ ماه شکنجهﻫﺎﯼ جسمی و روحی در سحرگاه ٢۵ اسفند ۶٢ به هنگامی که دژخیمان دو راه در جلوی او گذاشته بودند: مرگ یا مصاحبهﯼ تلویزیونی٬ رفیق مرگ را پذیرفت و بدین تریتب این کمونیست انقلابی و این نمونهﯼ پایمردی در عشق به خلق و طبقهﯼ کارگر و اعتقاد و ایمان به مارکسیسم ــ لنینیسم و حزب و این سمبل مقاومت و فداکاری با سری برافراشته به تاریخ جاودانهﯼ خلق انقلابی ما پیوست و برای همیشه جاودانه شد. رفیقی که در واپسین روزهای حیات رفیق توفیق چند لحظهﺍﯼ را با او در بیمارستان گذرانده بود چنین می گفت:
رفیق در اٽر شکنجهﻫﺎﯼ بسیار زیاد لب به سخن نگشود به حالت اغما افتاد و در بیمارستان تبریز بستری گردید. رژیم با بستری کردن او قصد داشت که خوبش کند و به مصاحبهﯼ تلویزیونی دعوت کند.رفیق روی تخت بیمارستان و در حالی که بر اٽر شکنجه تنها می توانست به پشت بخوابد (ولی نه راه می توانست برود و نه به جلو بخوابد) (…….) و با همان وضع دلخراش و با بیحالی ناشی از شکنجه چنین گفت:
کار عاشق غرق در خون شدن است
غرق در خون شدن وز خویشتن بیرون شدن است
این منزل اوست از عشق هنوز
راهی بس دراز تا به مجنون شدم است
رفیق توفیق از معدود کسانی بود که زندگی خویش را آگاهانه سامان داده و چگونه مردن خویش را خود تعیین می کنند. او از زمرهﯼ آن قهرمانان جاودانه بود طبقهﯼ کارگر و خلقﻫﺎﯼ زحمتکش ایران بود که مرگ ایستاده را بر زندگی به زانو ترجیح داد. رفیق توفیق آن گاه که بر سر دو راهی مرگ و یا مصاحبهﯼ تلویزیونی و ترک سنگر مبارزهﯼ ملی٬ دموکراتیک و طبقاتی قرار داده شد٬ آگاهانه و از روی میل و اراده مرگ را انتخاب کرد. مرگی که در وجود دیگران و توالی نسلﻫﺎﯼ آینده که همچنان به یاد آرشﻫﺎﯼ این آب و خاک سرود خوانده٬ اشک شوق خواهند ریخت٬ به زندگی همیشگی تبدیل خواهد شد.
جاودانه باد خاطره بلشویک شهید رفیق توفیق ادیب!
شعر زیر توسط رفیق سروده شده است:
اگر بار فرا داری ترا ای قلب توفانی
تب تبدار ترا ای سرخی لاله
و شب را خالی از ظلمت نپنداری ترا من می کنم فریاد
من از آغاز تا غایت تو می یابی از این چشمان پرخونم
و از نابودی و از جاویدی چه شبها را سحر کردم
برایت حرف خواهم زد شبان را با غم و محنت سپر کردم
همه گویند حاکم قدرتی دارد فزون خلاصم کن مرا از همدمی با غم
صدایت را ببر از بن ترا می خواهم اکنون
ولیکن من ترا با سینهﺍﯼ چالاک انقلاب٬ ای انقلاب
و تورم یافته از سینهﻫﺎﯼ باروتی ترا می خواهم اکنون
و از عصیان همان خلقی تا کنم تصویر
که گشته زیر دست متروک تا کنم تفسیر
ادیب