زندان و شکنجه و مرگ با ماهیت به غایت ارتجاعی رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی عجین است. رژیم اسلامی از همان آغاز کسب قدرت سیاسیاش با تمام قوا در مقابل انقلاب شکوهمند مردم ایران ایستاد و به سرکوب آزادی و دستآوردهای انقلاب پرداخت و هیچ حق و حقوقی را برای دگراندیشان سیاسی به رسمیت نشناخت و بیشرمانه اعلام نمود که انقلاب نه برای اقتصاد بود و نه برای آزادی، بلکه فقط برای اسلام عزیز بود و بس! کارگران و دهقانان را که به خاطر زندگی بهتری دست به انقلاب زده بودند، به بهانه این که «ما برای اسلام انقلاب کردیم و نه خربزه» سرکوب کرد، سازمانها و احزاب و اجتماعات نیروهای آزادیخواه را به بهانه آنکه با اسلام ضدیت دارند، به شکل وحشیانه و بیسابقهای قتلعام کرد. حتی هیچ حرکت کوچک و آرام و سادهای را نیز برنتابید، سرکوب کرد و در این راه تا آنجا پیشرفت که حتی خودیها را نیز با بیرحمی تمام از سر راه خود برداشت و افرادی با لباس روحانی و مقام آیتالله و نایب رهبری را با بهانه ضدیت با انقلاب و اسلام و سادهلوحی سرکوب کرد و با حصر خانگی و منزویکردن آنها به عمر زندگی سیاسیشان پایان داد.
جمهوری اسلامی به تعداد زندانها افزود و از آنها بیش از گنجایش آنها استفاده کرد و به انباشتن غیر قابل تصور زندانها از زندانیان پیر و جوان، زن و مرد پرداخت. حتی به کودکان نیز رحم نکرد و تعداد بسیار زیادی از کودکان این مرز و بوم را به زندان انداخت. دادگاههای نمایشی چند دقیقهای تشکیل داد و متهمین بیگناه را بدون وکیل و یا حق دفاع، به حبسهای طولانی و اعدامهای وحشیانه قرون وسطائی محکوم کرد. در زندانهایی، بدون حداقل امکانات زندگی انسانی، حتی برای نفراتی بسیار کمتر از زندانیان موجود در آن زمان، چند صد هزار زندانی را محبوس ساخت و بسیاری را حتی پس از اتمام حکم داده شده نیز در زندان نگاه داشت. در جمهوری اسلامی شکنجه امری نبود و نیست که منحصر به دوران بازجویی باشد، بلکه زندانیان را، حتی بعد از دوران بازجویی در شرایط وحشتناک شکنجههای روحی و جسمی نگاه داشته و میدارد. در دهه ۶۰، لاجوردی جلاد و حاج داوود، آن بیمار روانی و نوچههای لات و اوباش آنها در زندانها میگفتند که زندان محلی است برای کسانی که با لشگر خدا و مذهب جنگیدهاند و در زندان سعی میشد تا جهنم را برایشان مجسم به سازند، تا توبه کنند و علیه خود و انسانیت به اعمال ضدانسانی جمهوری اسلامی مهر تأئید بزنند و خود نیز به آدمخواران اسلامی ملحق شوند. اگر چه در حال حاضر زندانها را دیگر نمیتوانند به روال دهه ۶۰ اداره کنند و همانند آن سالها به وحشیگری بپردازند ولی خوش خیالیست اگر گمان کنیم که «گربه عابد شد و مسلمانا»!
در حال حاضر بسیاری از زندانیان با جرمهای غیر واقعی و ساختگی که حتی قوانین جمهوری اسلامی نیز از توضیح آنها عاجز است، به شکل کاملاً غیرقانونی در زندان بهسرمیبرند. بسیاری را به خاطر فعالیتهای هنری (کیوان کریمی، حسین رجبیان، مهدی رجبیان و یوسف عمادی و …) در زندان نگاه میدارند و زندانیان دیگری را به دلیل مخالفت با اسیدپاشی (علی شریعتی)، فعالیتهای مدنی (آرش صادقی و گلرخ ابراهیمی)، دفاع از کودکان (سعید شیرزاد) و زنان، دفاع از مردم فلسطین و یا دفاع از مبارزات مردم کوبانی و … (مرتضی مراد پور، وحید صیادی نصیری، علی امیر قلی، محمد صابر ملک رئیسی) در زندان محبوس ساختهاند. ولی در تمامی این موارد دلایل ساختگی و دروغین « توهین به مقدسات»، « فعالیت علیه منافع ملی » و … را به عنوان جرم مطرح میکنند و کاملاً غیر قانونی به حبس فرزندان ایران زمین اقدام میکنند. و هماکنون نیز به همین بسنده نمیکنند و در دوران غیر قانونی زندان، به آزار و اذیت و شکنجههای جسمی و روحی زندانیان میپردازند. تا جائی که شرایط غیر قابل تحملی را برای زندانیان فراهم کردهاند، زیرا که جمهوری اسلامی نماینده خداست و میخواهد همانند خدا آتش جهنم را برای غیرخودیها و یا خودیهای سرکش فراهم کند. شرایط زندان به قدری وحشتناک و غیر قابل تحمل است که زندانیان برای به دستآوردن حداقل امکانات زندگی در زندان دست به اعتصاب غذا زدهاند و جان عزیزشان را به خطر انداختهاند. خواستههای آنان مربوط میشود به رسیدگی قانونی به اتهامات واهیشان و یا اعتراض به اتهامات بیمعنی و دروغین و حتی برای به دستآوردن امکان مرخصی و استفاده از امکانات درمانی، پزشکی و بهداشتی میباشد. خواستههای آنان مربوط به حقوق اولیه هر انسان و شهروند این مرز و بوم میشود ولی در جمهوری اسلامی انسان دارای هیچ حقی نیست و هر آنچه هست متعلق به خداست که البته در دستان مسئولین جمهوری اسلامی قرار دارد .
دستگاه قضایی در ایران به تبعیت از مجموعه نظام سرکوبگر جمهوری اسلامی تا مجبور نباشد هیچ اعتنائی به اعتراضات نمیکند و سعی دارد تا با سرکوب و تهدید پاسخ معترضین را بدهد. ولی خوشبختانه شرایط اجتماعی و وجود دستگاههای ارتباط جمعی در حال حاضر این امکان را به مبارزین زندانی میدهد تا از پشتیبانی وسیعی در سطح جامعه ایران و همچنین جامعه جهانی برخوردار باشند.
اعتصاب غذای زندانیان در مواردی با موفقیتهای کوچکی روبرو گشته است ولی با طولانی و فرسایشیشدن این اعتصابات خطر جانی، آنها را تهدید میکند. این درحالیست که قاضیالقضات جمهوری اسلامی حتی پشتیبانی از اعتصابکنندگان را جرم خوانده و فعالین اجتماعی را در این رابطه بیشرمانه تهدید کرده است. لاریجانی رئیس دستگاه قضایی میگوید «این فضاسازیها و فشارهای رسانهای علاوه بر اینکه وصف مجرمانه دارد، هیچ تاثیری بر کار قوه قضاییه در رسیدگی عادلانه به دعاوی نخواهد داشت» و یا «این فضاسازیها در صورتی که موجب اخلال در رسیدگی قضایی شود، جرم است».
ولی علیرغم تمام تهدیدها و فضای رعب و وحشت، اعتصاب کنندگان و حامیان زندانیان سیاسی در زندان و خارج از زندان، در ایران و جهان به اعتراضات افشاگرانه خود تا رسیدن به خواستههای اعتصاب کنندگان ادامه می دهند.
اعتراضات چنان دامنهای گرفتهاند که عدهای از نمایندگان مجلس نیز مجبور شدند ریاکارانه از لاریجانی بخواهند تا به خواسته اعتصابکنندگان رسیدگی کند. الیاس حضرتی، نماینده تهران، در نامهای به رییس قوه قضائیه خواستار آن شده بود که اگر حقی از این زندانیان «ضایع شده» است «اعاده» شود. و چند نماینده مجلس نیز با انتشار پیامهایی در توئیتر ریاکارانه از وضعیت زندانیان سیاسی ابراز نگرانی کردند. ولی دستگاه قضایی در ایران حتی چنین اعتراضی را نیز تاب نمیآورد و عباس جعفری دولتآبادی، دادستان تهران، روز ۱۴ دی از «حمایت» نمایندگان از زندانیان انتقاد و آنان را متهم کرده بود که با این کار، قوه قضائیه را «تضعیف» میکنند.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی هم مانند هر رژیم مذهبی و ارتجاعی دیگر در منطقه و جهان حقوق دمکراتیک و شهروندی منتقدین و دگراندیشان را برنمیتابد و جز وظایف اسلامی هیچ حقوقی را برای مردم به رسمیت نمیشناسد.
اما آنچه که در شرایط کنونی مهم است دفاع همه جانبه و متحدانه از خواست همه زندانیان سیاسی صرفنظر از عقیده و مرام و بسیج افکار عمومی برای آزادی فوری و بی قید و شرط جمیع آنهاست. باید به یاری زندانیان سیاسی در بند و اعتصابکنندگان مبارز و از جان گذشته به شتابیم و فریادشان باشیم.
تاریخ نشان داده است رژیمی که بکوشد با زندان و شکنجه و مرگ حکومت کند، سزایش مرگ و نیستی است و رژیم جمهوری اسلامی نیز سرنوشتی بهتر از رژیم منفور پهلوی نخواهد داشت و دیر یا زود به گورستان تاریخ پرتاب خواهد شد. به امید آن روز.