حزب توده و سوسیالیسم نوع چیی
در این بخش حزب توده ایران اعتراف میکند که حزب حاکم در چین یک حزب کمونیستی است. کشور چین یک کشور سوسیالیستی است، ولی اینکه راه رشد سرمایهداری را در پیش گرفته است، قابل اغماض بوده، زیرا این امر ناشی از انبوه جمعیت چین، عقبماندگی رابطه شهر و ده و مشکلات جامعه چین میباشد. حزب توده که خودش نیز متوجه است بیش از حد در پی توجیه سوسیالیسم نوع چینی(به زبان رویزیونیستی “سوسیالیسم واقعا موجود”-توفان) است، هشدار میدهد که این نوع تحول سوسیالیستی این خطر را دربردارد که طبقات جدیدی پیدا شوند که خواهان نابودی سوسیالیسماند و آنوقت حزب کمونیست چین باید مانع پیدایش این پدیدهها شود، با فساد مبارزه کند و نابرابری طبقاتی را از بین ببرد. البته اقداماتی که در چین صورت گرفته است، خیلی بیشتر از این اعترافات حزب رویزیونیستی توده ایران است. هر آنچه حزب توده به عنوان نکات خطر و ضعف اقتصاد چین مطرح میکند، ناشی از همین روش اقتصادی سرمایهداری است که در چین در پیش گرفته شده است و در کنار مالکیتهای خصوصی بر وسایل تولید، مالکیت قشر بروکرات و بورژوازی نوخاسته در حزب و دولت به وجود آمده است که اتفاقی نیست و محصول منطقی همین نظام است و تا فروپاشی چین ادامه مییابد.
قبل از کنگره هیجدهم حزب “کمونیست” چین، حزب توده در نشریه “نامه مردم” مورخ ۱۹ آذر ۱۳۸۱ تحت عنوان “کنگره شانزدهم حزب کمونیست چین” به حمایت از تصمیمات و توجیه اصلاحات اقتصادی نوع چینی در گزارش سیاسی مصوب کنگره شانزدهم این حزب پرداخته و نوشته است:
“باید توجه داشت که این دوره مصادف با فروپاشی سوسیالیسم در شوروی و اروپای شرقی و تنشهای عمده و فشارهای سیاسی بیسابقه در سیستم سیاسی چین بود. رهبری چین در این دوره با بازتعریف مرحله تغییرات اجتماعی-اقتصادی در این کشور “اقتصاد بازار سوسیالیستی” را جایگزین “اقتصاد برنامهریزی شده” کرد. باید توجه داشت که مفهوم “اقتصاد بازار سوسیالیستی” ماهیتا با مفهوم بازار آزاد که مورد توجه اقتصاددانان سرمایهداری است، متفاوت است.”(تکیه از توفان)
آنچه را که حزب توده ایران در نقل قول بالا دو پدیده ماهیتا متفاوت در سال ۱۳۸۱ بیان می کند، بیکباره در کنگره ۱۸ حزب “کمونیست” چین به مثابه خطری برای احیاء سرمایهداری و حضور طبقات جدید تعبیر مینماید. همین اعتراف کافیست تا روشن شود این اصلاحات سرمایهدارانهی اقتصادی در فاصله میان دو کنگره، چه تاثیرات عمیقی در اقتصاد چین به جای گذارده است.
ولی کار به این جا ختم نمیشود. حزب توده ایران از یک تعریف دیگر حزب “کمونیست” چین در کنگره ۱۶ در باره تعریف چینی “نیروهای مولده” به حمایت برخاسته بود، و حالا همان تعریف گریبانش را گرفته است. در این سند میخوانیم:
“یکی از تغییرات مصوب کنگره که در مطبوعات سرمایهداری با سر و صدای فراوان از آن به مثابه بازشدن درهای حزب بر روی سرمایهداران صحبت شد، بازتعریف نیروهای مولده در اقتصاد چین بود. گزارش “زِیان زِمین” این نیروهای مولده را چنین معرفی میکند: “همراه با تعمیق اصلاحات و بازشدن و توسعه اقتصادی و فرهنگی، طبقه کارگر در چین مداوما وسعت یافته و کیفیت آن بهبود یافته است. طبقه کارگر، که روشنفکران به مثابه بخشی از آن محسوب میشوند، و دهقانان همیشه نیروهای اصلی برای ارتقاء و گسترش نیروهای مولده پیشرفته و پیشرفت اجتماعی همه جانبه در کشور میباشند. در روند تغییرات اجتماعی صاحبکاران و کادرهای متخصص که در شرکتهای علمی و تکنیکی غیردولتی اشتغال دارند، کارمندان مدیریت و متخصص که در شرکتهای تاسیس شده با مالکیت خارجی، آنهایی که مشاغل آزاد دارند، صاحب کاران خصوصی، کارمندان کمپانیهای واسطه، متخصصان کنتراتی و اعضای دیگر اقشار اجتماعی، همه در ساختمان سوسیالیسم با مشخصههای چینی شرکت دارند. آن چه اهمیت دارد درک این حقیقت است که حزب کمونیست چین نقش محوری طبقه کارگر در ساختمان سوسیالیسم را در اساسنامه جدید خود با برجستگی مورد تاکید قرار میدهد. زیان زمین در گزارش خود به کنگره با اشاره به تجربیات گرانبهای حاصله در عمل گفت که حزب کمونیست چین در طول ۱۳ سال گذشته درک عمیقتری از اینکه سوسیالیسم چیست، چگونه ساخته میشود و چگونه حزبی مورد نیاز است، و چگونه این حزب را باید ساخت، بدست آورده است…. ما آزمایشهای گوناگونی را از سر گذراندهایم و انواع موانع را برای تضمین اینکه حرکت اصلاحات، بازگشائی و مدرنیزاسیون در مسیری صحیح به جلو رود، از سر راه خود برداشتهایم.”(تکیهها از توفان)
از این بهتر نمیشود از بازگشائی جامعه چین به روی سرمایهداران داخلی و خارجی سخن گفت و آنرا پشت “درک عمیقتری از سوسیالیسم” و “سوسیالیسم با مشخصههای چینی” پنهان کرد. حزبی را که “زیان مین” از آن صحبت میکند که گویا باید آنرا در روند تغییرات ساخت، همان “حزب تمام خلق” است که رویزیونیستهای شوروی آنرا ساختند و در عمل آزمایش کردند.
در کنار بازتعریف بازار که نام بازار آزاد را با برچسب سوسیالیستی به سوسیالیسم نوع چینی افزودهاند و برنامه ریزی متمرکز اقتصادی را که با رهبری حزب و برای مبارزه با هرج و مرج بازار است بدور افکندهاند، شما با بازتعریف نیروهای مولده نیز روبرو میشوید. بر اساس این تعریف تجدیدنظرطلبانه در مارکسیسم، ماهیت نیروهای مولده بیکباره دگرگون شده است.
ببینیم که استالین در مورد روشنفکران اتحاد جماهیر شوروی و رابطه روشنفکران و کارگران چه میگوید و آیا روشنفکران به ادعای حزب رویزیونیست چین همان کارگران هستند: “روشنفکران اتحاد شوروی نیز تغییر نمودهاند. توده روشنفکران کاملا شکل نوینی به خود گرفته است. این روشنفکرها از میان کارگران و دهقانان بیرون آمدهاند و مانند روشنفکران سابق به سرمایهداری خدمت نمیکنند، بلکه به سوسیالیسم خدمت مینمایند. اکنون روشنفکران اعضاء متساویالحقوق جامعه سوسیالیستی شدهاند. این روشنفکران همدوش با کارگران و دهقانان، جامعه نوین یعنی جامعه سوسیالیستی را ایجاد میکنند. اینها روشنفکران ترازنوین هستند که به خدمت خلق کمربستهاند و از هرگونه استثمار آزادند. تاریخ بشر هنوز چنین روشنفکرانی را به خود ندیده است.”(نقل از تاریخ حزب کمونیست(بلشویک) اتحاد شوروی دوره مختصر، فصل دوازدهم، بخش ۳- کنگره هشتم شوراها. تصویب قانون اساسی نوین اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی).
حال این درک کمونیستی از روشنفکران و رابطهاش با کارگران را با ادعاهای حزب رویزیونیستی چین در بازتعریف نیروهای مولده مقایسه کنید تا متوجه شوید که در تعریف چینیها روشنفکران همان کارگران جا زده میشوند.
در مارکسیسم این اعتقاد وجود دارد که افزار تولید بهخودی خود اجسامی هستند بیجان که چنانچه بهکار نیفتند فایدهای نمیرسانند و چه بسا تحت شرایط جوی به تدریج رو به انهدام میروند. برای بهکار انداختن افزار تولید، کار و نیروی زنده لازم است. از این رو انسان که افزار تولید را بهکار میاندازد نیروی تولیدی اساسی و تعیین کننده است. لنین میگفت:
“نخستین نیروی مولد تمام بشریت، کارگر است، زحمتکش است”
مارکسیسم در باره مقوله نیروهای مولده نظریات روشنی دارد.
ولی خوب است که قبل از ورود به این بحثِ مربوط به حزب “کمونیست” چین و برخورد رویزیونیستهای حزب توده، ببینیم مارکسیسم در مورد نیروهای مولده و مناسبات تولیدی و رابطه آنها با هم چه میگوید:
“افزارهای تولید که نعم مادی به وسیله آنها تولید میشود، انسانها که افزارهای تولید را به کار میاندازند و در اثر تجربه تولید و مهارت در کار به تولید نعم مادی تحقق میبخشند- همه این عناصر مجموعا نیروهای مولد جامعه را تشکیل میدهند.
ولی نیروهای مولد فقط یک طرف تولید، یک طرف شیوه تولید را به وجود میآورند، آن طرف تولید که روابط انسانها با اشیاء و نیروهای طبیعت را که در تولید نعم مادی به کار میروند نشان میدهد. طرف دیگر تولید، طرف دیگر شیوه تولید را روابط انسانها با یکدیگر در جریان تولید، روابط تولید میان انسانها به وجود میآورد. انسانها نه به حالت انفراد، نه به صورت پراکنده بلکه به اشتراک یکدیگر، به صورت گروهها، به صورت اجتماعا به مبارزه با طبیعت و به استفاده از طبیعت برای تولید نعم مادی دست میزنند. از این جهت تولید همیشه و در کلیه شرایط تولید اجتماعی است. انسانها در حالی که به تولید نعم مادی تحقق میبخشند بین خودشان این یا آن روابط متقابل را در عرصه تولید به وجود میآورند، این یا آن روابط تولید اجتماعی را به وجو میآورند، این روابط ممکن است روابط همکاری و تعاون انسانهای آزاد از استثمار باشد و یا روابط فرمانروائی و فرمانبری. همچنین روابط مذکور ممکن است روابط انتقال از شکلی از روابط تولید به شکل دیگر باشد. اما روابط تولید هر خصلتی که داشته باشد- همیشه و در کلیه رژیمها- مانند نیروهای مولد جامعه عنصر ضروری تولید به شمار میآید.”(کتاب “سه رساله از استالین” نشریه شماره ۸ سازمان مارکسیستی-لنینیستی توفان صفحات ۱۲ تا ۱۳).
رفیق استالین سپس میآورد:
“پس تاریخ تکامل اجتماعی در عین حال تاریخ خودِ تولیدکنندگانِ نعم مادی است، تاریخِ تودههای زحمتکش است که نیروهای اساسی جریان تولیداند و به تولید نعم مادی که برای بقاء جامعه ضروری است تحقق میبخشند.”(کتاب “سه رساله از استالین” نشریه شماره ۸ سازمان مارکسیستی-لنینیستی توفان صفحه ۱۳).
“ج- خصوصیت دوم تولید آنست که تغییرات و تکامل آن همیشه از تغییرات و تکامل نیروهای مولد، و قبل از همه از تغییرات و تکامل افزارهای تولید، آغاز میشود. بدین طریق نیروهای مولد، متحرکترین و انقلابیترین عنصر تولیداند. نخست نیروهای مولد جامعه تغییر و تکامل میپذیرند و سپس، بهتبع تغییرات مذکور، و بر طبق آنها، روابط تولید میان انسانها، مناسبات اقتصادی انسانها تغییر مییابد. اما این به آن معنا نیست که روابط تولید در تکامل نیروهای مولد تاثیر نمیکند و نیروهای اخیر وابستهی روابط مذکور نیستند. روابط تولید که به وابستگی از تکامل نیروهای مولد تکامل مییابد به نوبه خود در تکامل نیروهای مولد اثر میگذارد، آن را تند و یا کند میکند در اینجا باید خاطر نشان ساخت که روابط تولید نمیتواند تا مدت مدیدی از رشد نیروهای مولد عقب بماند و با آنها در تضاد باشد زیرا که نیروهای مولد فقط در حالتی میتوانند به تکامل تمام برسند که روابط تولید با خصلت آنها، با وضع آنها در انطباق باشد و به تکامل آنها میدان دهد. از این جهت هر اندازه هم روابط تولید از تکامل نیروهای مولد عقب باشد باید – دیر یا زود- با سطح تکامل نیروهای مولد، با خصلت نیروهای مولد بهانطباق درآید، و در واقع هم بهانطباق درمیآید، در غیر این صورت ما با نقض اساسیِ وحدت نیروهای مولد و روابط تولید در سیستم تولید، با تلاشی سراپای تولید، با بحران تولید، با انهدام نیروهای تولید روبرو هستیم.”(همانجا صفحه ۱۴)
“انسانها در تولید اجتماعی زندگی خویش وارد روابط معین و ضروری و مستقل از اراده خویش میشوند یعنی روابط تولید که با درجه معینی از تکامل نیروهای مولد مادی آنها مطابقت دارد. مجموع روابط مذکور ساختمان اقتصادی جامعه، آن بنیاد واقعی را تشکیل میدهند که روبنای حقوقی و سیاسی بر روی آن برپا میشود و شکلهای معین ذهن اجتماعی با آن مطابق است. شیوه تولید زندگی مادی، معین کننده جریان سیاسی و معنوی زندگی بطور کلی است. ذهن انسانها نیست که هستی آنها را معین میکند بلکه، برعکس،هستی اجتماعی انسانهاست که ذهن آنها را معین میکند. نیروهای مولد مادی جامعه در درجه معینی از تکامل خویش با روابط تولید موجود و یا –آنچه فقط بیان حقوقی آن است- با روابط مالکیت که تا امروز نیروهای مولد در درون آنها تکامل مییافتند، در تضاد میافتند. روابط مذکور که شکل تکامل نیروهای مولد بود به صورت پای بند نیروهای مذکور در میآید. آنگاه دوران انقلاب اجتماعی فرا میرسد. با تغیر شالوده اقتصادی، تحولی کم و بیش سریع در سراسر روبنای عظیم روی میدهد.(کارل مارکس منتخبات جلد ۱ صفحات ۲۶۹-۲۷۰ نقل از ماتریالیسم تاریخی اثر استالین).
پس میبینیم که بخش انسانی نیروهای مولده، متحرکترین و انقلابیترین عنصر تولیداند، نیروهائی هستند که مستقیما در تولید شرکت داشته و ثروت اجتماعی را تولید میکنند. نیروهای مولده نیروهائی هستند که نیروی کارشان به کالا بدل شده و استثمار میشوند. مناسبات تولید آن مناسباتی است که بر نیروهای مولده توسط طبقات استثمارگر تحمیل شده و آنها را وادار کرده است نتیجه دسترنج خویش را در اختیار مالکان خصوصی قرار دهند. نیروهای مولده با کار مشترک اجتماعی خویش فرآوردهائی میآفرینند که به پاس وجود مناسبات تولیدِ حاکم، به نفع صاحبان مالکیت خصوصی بر وسایل تولید مصادره میشود. مناسبات حاکم بهرهکشانه را طبقات حاکمه، یعنی کسانی که خودشان صاحب وسایل تولیدند و استثمار نمیشوند و در تولید یا بهطور کلی شرکت ندارند و یا شرکتشان بلاواسطه نبوده و جانبی است، میکوشند پایدار نگاه داشته تا بتوانند به برکت وجود این مناسبات قضائیِ، حقوقی، سیاسی، نظامی، سرکوبگرانه و… نیروهای مولده را در تحت نظارت و کنترل خویش بگیرند. در یک کلام استثمارگران در مقابل استثمارشوندگان قرار دارند. ولی در تعریف چینی مورد تائید حزب توده ایران- یعنی”طبقه کارگر، که روشنفکران به مثابه بخشی از آن محسوب میشوند” – نه تنها روشنفکران به مثابه بخشی از طبقه کارگر جا زده می شوند، بلکه صاحب کار و مدیر و کارشناسان بورژوا که در شرکتهای غیردولتی یعنی خصوصی اشتغال دارند، کارمندان عالیرتبه کمپانیها و.. نیز که در واقع شامل همه آن کسانی هستند که میخواهند وضع فعلی حفظ شده و مناسبات تولیدی تغییر نکنند، بهمنزله کارگران جدید جا زده میشوند. آنها مدعیاند “در روند تغییرات اجتماعی صاحبکاران و کادرهای متخصص که در شرکتهای علمی و تکنیکی غیردولتی اشتغال دارند، کارمندان مدیریت و متخصص که در شرکتهای تاسیس شده با مالکیت خارجی، آنهایی که مشاغل آزاد دارند، صاحب کاران خصوصی، کارمندان کمپانیهای واسطه، متخصصان کنتراتی و اعضای دیگر اقشار اجتماعی، همه در ساختمان سوسیالیسم با مشخصههای چینی شرکت دارند “. به این ترتیب اگر همه این اقشار، نیروی مولده محسوب میشوند که با فروش نیروی کار خویش، در تحت شرایط استثماری به تولید کالا مشغولند، دیگر سرنوشت حزب طبقه کارگر و ماهیت آن از همین بازتعریف روشن است.
مقوله نیروهای مولده و مناسبات تولیدی و شیوه سوسیالیستی تولید به منزله مفاهیم اساسی مارکسیسم مقولات عینیاند و در دوران سوسیالیسم نیز به قوت خویش باقی میمانند و نمیتوان نیازهای بازار سرمایهداری خویش را با بازی با مقولات شبه سوسیالیستی پوشش داد و در آن تجدید نظر کرد. در سوسیالیسم هم نیروی مولده زحمتکشان در تحت مناسبات حاکم سوسیالیستی به تولید اضافی میپردازد که به نفع جامعه و نه مالکان خصوصی جذب میشود. این تولید ثروت، محصول نیرویکار زحمتکشان به نفع کل جامعه و نه صاحبکاران کوچک، مدیران صنایع، روشنفکران، صاحبان مشاغل خصوصی، کارمندان کمپانیهای خارجی است که بهخزانه دولت پرولتری ریخته میشود. مخدوش کردن مرز روشن میان طبقات و اقشار اجتماعی، مخدوش کردن فروشندگان نیرویکار یعنی کارگران با خریداران نیروی کار یعنی صاحبکاران و مالکان وسایل تولید، مخدوش کردن مرز میان بهرهکشی و بهرهدهی، مخدوش کردن مرز میان نیروهای انقلابی و اکثریت توده زحمتکش با اقلیت ناچیز غیرمولد و مفتخور در جامعه و… مغایرت کامل با مارکسیسم-لنینیسم داشته و نمیشود با برچسب “سوسیالیسم نوع چینی” آنرا به خورد مردم داد. حزب رویزیونیستی توده ایران با چنین درکی از “نیروهای مولده” نوع چینی موافق است.
خود حزب توده در انتقاد به برنامه کنگره ۲۲ حزب “کمونیست” شوروی نوشت:
“… بدین ترتیب، تغییر ماهیت حزب پرولتاریا به یک حزب “همه خلقی”، و گشودن دروازههای آن به روی همه کسانی که “شرکت فعال در ساختمان کمونیسم” دارند- یعنی همه شاغلین جامعه بدون در نظر گرفتن پایگاه و مواضع طبقاتی آنها- راه را برای گسترش و تقویت مواضع اداریهای مقام پرست دولتی به درون حزب هموار کرد”.
در این انتقاد حزب توده ایران، اصطلاح شاغلین فاقد جنبه طبقاتی پرولتری است و مورد انتقاد قرار میگیرد، ولی اگر همین اصطلاح توسط حزب رویزیونیست چین به شکل “صاحبان مشاغل خصوصی” به کار رود، می توان شاغلان را بخشی از نیروهای مولده جامعه به حساب آورد و اشکالی ایجاد نمیشود، زیرا این بازتعریف چینی، نوع درک جدید چینی از سوسیالیسم واقعا موجود چین است.
این امر همه دانستهای است که پکن پایتخت میلیاردرهای جهان قبل از نیویورک است و چین در بسیاری از ممالک جهان سرمایهگذاری کرده است که بخش بزرگ این سرمایهگذاریها، سرمایهگذاریهای دولت چین نیست، بلکه سرمایهگذاریهای سرمایهداران خصوصی چینی است. فرار سرمایه سرمایهداران خصوصی از چین به جائی رسیده است که دولت چین در پی ممانعت از خروج ارز است و چینیهای سرمایهدار برای خروج سرمایه خود از چین، از واحد ارز دیجیتالی استفاده میکنند. ما از استثمار شدید کارگران چینی سخنی نمیرانیم که موجبات کالاهای قابل رقابت ارزان قیمت چینی را در جهان فراهم میکنند و چین را به بزرگترین صادر کننده جهان بدل کردهاند. این همه پدیدههای منفی محصول همان راه رشد سرمایهداری و دادن رهبری اقتصاد به دست بازار است که ماهیت آن با افزودن واژه “سوسیالیستی” به آن تغییر نمیکند. ما در مارکسیسم مقولهای به نام “اقتصاد بازار سوسیالیستی” نداریم که بخواهد با رشد سرمایهداری کشور را به سوسیالیسم برساند. حزب توده ایران از ترس اینکه مبادا به ماهیت سوسیال امپریالیستی چین صحه بگذارد و تمام افسانهسرائیهایش در مورد شوروی فروبپاشد، ناچار است از یک چاله به چاه دیگر بپرد و اعضاء حزب خویش را نیز با این طناب پوسیده تئوریک و ایدئولوژیک خویش به ته چاه شکست ببرد. وقتی طبقات غیرپرولتری و ارتجاعی در جامعه چین، در دستگاه اداری، دولت و حزب رشد کردند و قدرت گرفتند، دیگر نمیتوان با صدور فرمان و یا تصویب قوانین جلوی رشد و نفوذ آنها که در جامعه ریشه دوانده و میلیونها نانخور دارند را گرفت. آنوقت خود آن صادر کنندگان فرمان و یا تصویب کنندگان قانون از قماش همین افرادند که دسته خود را مانند چاقو نخواهند برید. آنوقت تنها باید با استفاده از قهر و انقلاب اجتماعی آنها را نابود ساخت. در اینجا ما به دیکتاتوری پرولتاریا نیاز داریم. حزب توده ایران در تحلیلش از فروپاشی شوروی به تئوریهای خروشچفی “حزب تمام خلق” و “دولت تمام مردم” اشاره میکند ولی حاضر نیست در مورد حزب و دولت چین اظهار نظری روشن بنماید. معلوم نیست آن نتایج ارزیابیهای گذشته که ظاهرا باید برای آموزش باشد به چه درد میخورد؟ به درد فریب اعضای حزب و مردم.
رهبران سیاسی چین در عرصه جهانیسازی سرمایه چهارنعل میتازند و کشورها را یکی بعد از دیگری فتح میکنند. اخیرا رهبر حزب و دولت چین در مجمع داووس در سوئیس شرکت کرد. داووس یک مجمع جهانی اقتصادی است که در سوئیس برگزار میشود. این شهر جایی برای جمع شدن رهبران اقتصادی و سرمایهداران اروپایی، محلی برای گردهمآئی اقتصاددانان، سیاستمداران، صاحبان سرمایه، نظریهپردازان و هنرمندان انتخاب شده است که در مورد مسایل اروپا و حل و فصل مشکلات اقتصادی و سیاسی رقبای خویش با یکدیگر گفتگو کرده و به مصالحه میرسند و یا بیرحمانه به رقابت میپردازند.
در روزهای ۱۷ تا ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ برای ۴۷مین بار نشست داووس در سوئیس برگزار شد.
شی جین پینگ رهبر جمهوری “سوسیالیستی” چین در سخنرانی خویش تصریح نمود:
“براستی، جهانی شدن اقتصاد موجب بروز مشکلات جدیدی گردیده است، اما این واقعیت نمیتواند دلیلی برای امتناع قطعی از جهانی سازی اقتصاد باشد. ما باید خودمان را بسرعت وفق دهیم و جهانی سازی اقتصاد را مدیریت کنیم، از اثرات منفی آن بکاهیم و مزیتهای آن را برای همه کشورها تأمین کنیم”.
جای شگفتی نیست که رهبر یک کشور سوسیال امپریالیستی از مزایای جهانی شدن سرمایهداری صحبت میکند که به نفع تعداد کمی و به ضرر اکثریت کشورهای جهان است. این کشورها هرگز قادر نخواهند شد با تمکین از مقررات جهانی شدن سرمایه، یوغ استعمار را از گردن خود بردارند. و این مقررات به نفع امپریالیستهای چین، آلمان و آمریکاست. خود حزب توده ایران که این چنین از “سوسیالیسم نوع چینی” دفاع میکند، و دستش از این همه فجایع نئولیبرالیسم به هواست، در برنامه حزب در صفحه ۲۵ مینویسد: “جنبشهای مردمی در برابر پیآمدهای ضد انسانی الگوی نئولیبرالیسم اقتصادی آن قرار گرفته است.”
در نامه مردم، شماره ۹۱۳، ۹ بهمن ماه ۱۳۹۱ میآید: “فساد گسترده همچنان یکی از بزرگترین نگرانیهای مورد توجه حزب کمونیست چین است. وِن جیابائو، نخستوزیر کنونی که هفتههای پایانی دوره خدمتش را میگذراند، فساد موجود را ”مسئله مرگ و زندگی برای حزب“میداند. کنگره اخیر حزب کمونیست چین بر نظارت شدیدتر بر کادرهای حزبی و خانوادههای آنها تأکید کرد، ضمن اینکه متوجه است که این نظارت و مراقبت، کار چندان آسانی نخواهد بود. مورد ”بُو شیلای“ که در چندین هفته گذشته در میان خبرها بوده است، نشاندهنده این وضع بود که کادرهای ارشد حزبی تا کجا میتوانند به قدرت بدون نظارت و خودسرانه، و ثروت غیرقانونی دست یابند“(تاکید همه جا از توفان).
ولی اسنادی که حزب “کمونیست” چین و حزب توده ایران به نقل از آنها منتشر کرده است نشان نمیدهد که ایدئولوژی حزب کمونیست چین مارکسیستی لنینیستی است. به نقل از نامه مردم، شماره ۹۱۳، ۹ بهمن ماه ۱۳۹۱ میآوریم:
“کنگره ۱۸م حزب کمونیست چین، تغییرهایی در اساسنامه حزب داد، و بهویژه کارپایه ایدئولوژیکی حزب را به این صورت تعریف کرد: ”حزب کمونیست چین، مارکسیسم-لنینیسم، اندیشههای مائو تسهدونگ، نظریههای دنگ شیائوپینگ، اندیشه پراهمیت ”نمایندگی سهگانه“ و ”چشمانداز علمی توسعه“ را راهنمای عمل خود میداند.“ [توضیح اینکه ”نمایندگی سهگانه“ را نخستین بار جیانگ زِمین دبیرکل حزب در سال ۲۰۰۰ مطرح کرد که در کنگره شانزدهم حزب در سال ۲۰۰۲ به تصویب نمایندگان رسید. بر اساس این اندیشه، حزب باید سه روند را نمایندگی کند و به پیش برد: رشد نیروهای مولد پیشرفته چین (تولید اقتصادی)، سمتگیری در راستای رشد فرهنگ پیشرفته چین (رشد فرهنگی)، و تأمین منافع بنیادین اکثریت قریب به اتفاق مردم چین (اجماع سیاسی)] مفهوم ”چشمانداز علمی توسعه“ را هو جینتائو رهبر کنونی حزب مطرح کرد که به همین دوران نوینی که چین وارد آن شده است اشاره دارد، و منظور از آن این است که توجهی که پیش از این به رشد تولید ناخالص ملّی میشد، با رشد پایدار و متوازن جایگزین شود، و به این امر توجه شود که در ساختمان ”سوسیالیسم با ویژگیهای چینی“ لازم است که عوامل اجتماعی، زیستمحیطی و غیره در نظر گرفته شود.”
حزب کمونیست چین نیز برپایه مارکسیسم لنینیسم به این نتیجه رسیده است که هم باید اندیشههای مائوتسه دونگ را بپذیرد و هم نظریههای دن سیائو پینگ را. ولی نظریات دن سیائو پینگ همان نظریات تئوری “سه دنیا”ست. به ویژه نظریه غیرطبقاتی و ارتجاعی وی پیرامون رشد اقتصادی جامعه چین در زمان مائو معروف است که میگفت “گربه باید موش بگیرد، سیاه و سفیدش مهم نیست”. در همان موقع دن سیائوپینگ را به علت انحرافت ضد مارکسیستی لنینیستی از کار برکنار کردند. صرفنظر از آن معلوم نیست چینیها امروز از اندیشههای مائوتسه دونگ چه چیز را منظور دارند؟ آیا جلد پنجم آثار مائو را که به نام وی منتشر کردند بخشی از اندیشههای مائوتسه دون میدانند؟. ما به “اندیشه پراهمیت “نمایندگی سهگانه” و “چشم انداز علمی توسعه”” که فاقد اهمیت ایدئولوژیک هستند اشاره نمیکنیم، ولی مسخره است که جهانبینی یک حزب مدعی کمونیست را با ملغمهای از “مارکسیسم-لنینیسم”، “اندیشه مائوتسه دونگ”، “نظریههای دن سیائو پینگ” و فضل فروشیهای “جیانگزمین” و “هو جینتائو” توضیح دهیم. واقعیت این است که ما چیزی بنام جهانبینی “مارکسیسم-لنینیسم و غیره” نداریم. این جهانبینی فقط اختراع چینیها و حزب توده ایران است.
رویزیونیستهای شوروی برای توجیه مواضع گذشته خود ناچارند از شوروی سوسیال امپریالیستی، بیکباره روسیه مستعمرهای بسازند که گویا برای منافع ملی خویش بر ضد امپریالیسم مبارزه میکند. اگر آنها چنین نکنند آنوقت مجبورند توضیح دهند که کشوری که سوسیال امپریالیستی نبوده و صد در صد سوسیالیستی بوده، چگونه در عرض مدت کوتاهی سرمایه داری شده است. این جهش بزرگ بر اساس چه تحلیل و فاکتهائی به وجود آمده است و چگونه از نظر تئوریک قابل توضیح است؟ اگر رویزیونیسم منجر به تغییر ماهیت حزب و دولت شوروی و ماهیت سوسیالیسم نشده است، چگونه شده که چند تا آدم فاسد و عیاش و معتاد در راس حزب قرار گرفته و با زد و بند و افسانهی خانه دیوان، ماهیت کشور را تغییر داده اند؟ آیا از این افسانهسرائیها میشود در آینده ممانعت کرد و یا اینکه این سرنوشت محتوم سوسیالیسم است؟ این عده برای توجیه رویزیونیسم و گمراهی خودشان ناچارند در مورد چین هم کوتاه بیایند و چین را کشوری سوسیالیستی جا بزنند که هرگز سرمایهداری و امپریالیستی نخواهد شد. وای به روزی که برای حزب توده ایران معلوم شود که چین کشور سوسیال امپریالیستی شده است. آن روز، روزی عزای تئوریک رویزیونیستها خواهد بود که از گمراهی خویش متنبه نشدهاند. این عده باید به یک نکته توجه کنند. چین با چنان سرعتی به پیش میتازاند که انکار ماهیت سوسیال امپریالیستی آن در آینده نزدیک وجود نخواهد داشت.
آیا بهتر نیست از گذشته بیآموزیم و خود را برای مبارزه آینده که مملو از این شکستها، انحرافات، تلهها، فرورفتگیها و سرشکستگیهاست آماده کنیم؟ تا بتوانیم بر دشمن مکار طبقاتی با هشیاری بیشتر غلبه کنیم؟ به نظر حزب ما باید از این تجارب که از آنِ جنبش کمونیستی است آموخت، و با روحیه یاس و ناامیدی مبارزه کرد زیرا این مبارزه طبقاتی باین زودی تمامی ندارد. یا ما کمونیستها موفق خواهیم شد بشریت را نجات دهیم و یا کره زمین به گورستان بشریت بدل میشود.ادامه دارد
برگرفته از کتاب حزب توده ایران گذار از رویزیونیسم به سوسیال دمکراسی، با تجدید نظر در اصول عام مارکسیسم- لنینیسم و خیانت به سوسیالیسم و اتخاذ سیاست سازش طبقاتی
نقدی بر برنامه مصوب ششمین کنگره حزب توده ایران
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ مطابق ۲۰ مه ۲۰۱۷
از انتشارات حزب کارایران(توفان)
برگرفته از توفان الکترونیکی شماره ۱۳۹ بهمن ۱۳۹۶
حزب کار ایران (توفان) به حزب طبقه کارگر ایران بهپیوندید!
