زمانی که آیتالله خمینی سیاست را بر «حوزه» رجحان داد، راه را برای عدهای عناصر پَست و فرومایه، حقه باز و دغلکار به ثروت و مال گشود و تا به امروز که چهار دهه از آن زمان میگذرد، دامنه فقر تودههای مردم گسترش یافت و آنها را به روز سیاه نشانید. آمار و ارقامی که خود رژیم انتشار میدهد، حاکیست که درآمد اکثریت شکننده مردم ایران در برابر هزینه کمرشکن زندگی آنقدر ناچیز است که آنان را ناگزیر به زیر خط فقر میراند و این شدت و دامنه فقر به حدی است که امروز موجب نگرانی سران اسلامی ایران شده است. این نگرانی از این جهت است که شیوع فقر، مردم را به واکنش بر ضد حکومت واداشته است. تودههای جان به لب رسیده خوب میدانند که مسبب اصلی وضع امروز کسی نیست جز دستگاه زر و زور حاکمیت اسلامی؛ حال و وضع آنها محصول بیدریاتی و بیکفایتی مسئولین نظام، نتیجه جاهطلبیها و خودپرستی آنهاست، منشاء گرفته از حُبّ و بغض آنها نسبت به یکدیگر، از وحشت از قیام مردم ایران است. هنگامی که مردم فقیر در چنین وضعی قرار بهگیرند، آنگاه دیگر حکومت الهی برایشان مطرح نیست، مسأله مرگ و گرسنگی مطرح است. چه خوش میسراید عشقی، شاعر آزاده:
گرسنه چون شیرم و برهنه چو شمشیر،
فقیر گرسنه مانند شیر میدرد و بدن برهنه مانند شمشیر میبُرد.
نتیجه این شده است که مردم جان به لب رسیده امروز «اصولگرا و اصلاحطلب» هر دو را به یکسان باعث و بانی تنگدستی و فقر خود میدانند. اوضاع نابسامان اقتصاد کشور، که سالهاست فشار مضاعف بر تهیدستان و طبقه کارگر ایران وارد آورده است، آثار نامیمون و شوم آن روزبروز خود را نمایانتر میسازد. صدای اعتراض کارگران، معلمین، بازنشستگان و دیگر اقشار جامعه آنچنان بلند است که گوش سنگین رهبر هم آن را شنیده است. وقایع اخیر در سطح کشوری نشان داد که موج نارضایتی توده مردم، نه آنگونه که مهاجرانی تصور میکند «بی ریشه» است، بلکه واقعیتی است که هیچکس را یارای نفی آن نیست، حتی سران بلندپایه رژیم نیز به وضع نابسامان اقتصاد کشور اذعان دارند. به تکاپو افتادن دستگاه قدرت، رفت و آمدها و مذاکرات سران نظام در اتاقهای فکری همه نشان از این دارند که حاکمیت در کلاف سردرگمی گیر کرده است و نمیداند با رشد روزافزون نارضایتی تودهها چه باید کرد! این موجی که به راه افتاده است، آرام نخواهد نشست و سرانجام تار و پود حاکمیت را از هم میگسلاند. ادامه و تداوم وضعیت کنونی کشور بدون تردید حاکمیت را در تمامی سطوح اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به چالش جدی میکشاند. در پی ناآرامیهای اخیر ما با واکنشهائی از سوی حاکمیت روبرو هستیم؛ از جمله اینکه در میان سران بلندپایه حاکمیت صحبت از اقدامات عاجل اقتصادی به میان آمده است. چنین مینماید که دولت مشغول اتخاذ تدابیری است برای افکندن این بلای بنیانکن. خامنهای خود اظهار میدارد که «تا وقتی کسانی در کشور وجود دارند که میتوانند از موجودیهای کشور سودها و بهرههای بیحساب و کلان بهبرند، بدون شک فقر در کشور ریشهکن نهخواهد شد…. بنابر این برای اصلاح این وضعیت قوانین را باید تغییر داد.» درپی این فریبکاری، خامنهای به دولت حکم کرد که بنگاههای اقتصادی نامرتبط با ارتش و سپاه را به دولت واگذار کند. البته هیچکس این واکنش رهبر را جدی تلقی نمیکند. حتی خود رهبر نیز به خوبی آگاه است که سپاه هیچگاه حاضر نخواهد شد فعالیتهای اقتصادی خود را محدود سازد و یا بخش سودآور و عمده آن را به دولت واگذارد. این در حالیست که دولت روحانی میبایستی بنابر توصیههای بانک جهانی مانع از دخالت دولت در امور بازار و اقتصاد کشور شود و متعاقب آن بخشهای وابسته به دولت باید به بخش خصوصی واگذار شوند. خوب در چنین حالتی ارجاع بنگاههای اقتصادی سپاه به دولت به چه معناست! به گفته نبوی هنگامی که «۵۰٪ ثروت کشور در دست چند نهاد» قرار دارد، واگذاری بخش کوچکی از بنگاههای سپاه آن مرحمی نیست که بهتواند جراحت ناشی از فقر و تهیدستی میلونها انسان را التیام بخشد. کسی که در زیر فشار این وضع بلبشو و پر هرج و مرج کمر خم میکند، هر انسان آزاده و زحمتکش در کشور ما است که امروز جان به لبش رسیده و بر ضد کلیت نظام برخاسته است. این واقعیت مسلم نه تنها حاکمیت را نگران ساخته، خواب سران اسلامی ایران را بر هم زده است، بلکه در میان طیف اصلاحطلبان هم تحرکاتی را موجب شده است.
به دنبال تحریم اقتصادی ایران و اختصاص میلیونها دلار از جانب سنای آمریکا برای براندازی رژیم اسلامی، که شیفتگان رژیم شاهنشاهی را هم به وجد و سرور آورده، در عین حال بخشی از اصلاحطلبان را تحت لوای «نقد قدرت» برآن داشته است که نباید نظام را تنها گذاشت، باید در کنار او ایستاد. آنها هرگونه مبارزه با رژیم اسلامی، تا چه رسد به براندازی آن را همکاری و همداستانی با یک کشور نیرومند استعمارگر بیگانه به شمار میآورند که در پی تجزیه ایران است. اساس استدلال آنها این است که مملکت با چنین حکومتی میپاید، ولی با تجزیه از صحنه گیتی برمیاوفتد! در امتداد اقدامات عاجل اقتصادی و بازنگری در برخی از قوانین از سوی حاکمیت، اخیراً در میان طیف وسیع اصلاحطلبان صدای انتقاد برخی از شخصیتهای مطرح اصلاحات نیز بلند شده است و به مناسبتهای بامورد و بیمورد با بررسی علل وقایع اخیر خیلی صریح دست به «نقد قدرت» میزنند و برای برون رفت از بحران کنونی مردم را به مدارا دعوت میکنند. روحانیت حاکم که خود تا همین چند وقت پیش اغیار را در جرگه احباب راه نمیداد، اکنون این فرصت را به سران اصلاحات میدهد، تا دستگاه حاکمیت را به نقد بهکشند، مستقل از اینکه انگشت اتهام به سوی چه ارگان، نهاد و یا شخصیتی نشانه رفته است، همه آنها به یک امر مهم تأکید خاصی دارند و آن اینست که نقد باید به حفظ وضع موجود و اصلاح آن کمک رساند. این امر امروز خود را به وضوح نشان میدهد که علیرغم اختلافات درون جناحهای مختلف حاکمیت، همه در یک مسأله حیاتی با یکدیگر توافق کامل دارند، تصمیم مشترک میگیرند و همه با تمام توان خود آن را به مرحله اجرا درمیآورند و آن چیزی نیست جز صیانت از کیان نظام، که گاه با دروغ و تزویر در مردم امید به تغییر و تحول بوجود میآورند، آنان را به پای صندوق رأی میکشانند، به آنان این باور خام را میقبولانند که با مشارکت خود در انتخابات میتوانید بر سرنوشت خود تأثیرگذار باشید. و یا اینکه با سرکوب وحشیانه، مردم را بر سر جایشان مینشانند. ولی کیست که نهداند نه این بازی و نمایش انتخاباتی، که همان نخود سیاهی است که سالهاست مردم را به دنبال آن میفرستند، کارساز است و نه ایجاد وحشت در میان مردم دیگر قادر است آنان را به آرامش وادارد. هیچ جناحی در هیأت حاکمه هوادار سقوط دولت (حاکمیت) روحانیت نیست و نمیتواند باشد، زیرا سقوط حکومت همانا سقوط همه جناحهاست.
مسأله حفظ قدرت توسط جناح حاکم و شخص خامنهای، با اصل ولایت فقیه که افزار آنست پیوند ناگسستنی خورده است، این اصل دیگر تنها از شئون ولایت و امامت، از اصول مذهب نیست تا با تفاسیر فقها بتوان آن را تعدیل کرد، بلکه یک مسأله سیاسی است و به مثابه چنین مسألهای باید بدان برخورد کرد. انتقادهای تاجزاده اصل ولایت فقیه را در حکومت اسلامی به زیر سوال نمیبرد، انچه را که او نفی میکند شیوه اعمال آنست. آیا او و امثال او نمیدانند که نظام ولایی یک نظام استبداد مطلق فردیست، هیچ امری بدون نظر و فرمان ولی فقیه به تحقق در نمیآید، همه امور با سرانگشت او میچرخد و باید بهچرخد. درخواست تاجزاده از مردم مبنی بر اینکه چنانچه آنقدر قدرت دارید که میتوانید نظام را سرنگون کنید، آیا صلاح در این نیست که برای حفظ کیان کشور این توانائی را در جهت تحمیل «انتخابات آزاد» بکار اندازید؟ پرهیز از فروپاشی نظام، اگر تسلیم در برابر حاکمیت است، خواستن از سردمداران رژیم که انتخابات را آزاد بهگذارند، آزادی بیان، قلم، آزادی اجتماعات، آزادی احزاب و سازمانهای سیاسی را تحمل کنند، از مداخله شورای نگهبان در امر انتخابات جلوگیرند و .. آری خواستن اینها همه از دستگاهی که محکم بر مسند قدرت نشسته و از اقتدار و امتیازات خود با تمام وسائل مشروع و نامشروع دفاع می کند، حاکی از ساده لوحی سیاسی است. آیا تاجزاده نمیبیند که تأمین آزادیهای دموکراتیک و انتخابات آزاد و بدتر از آنها «رفراندم» چیزی جز براندازی نیست؟ سردمداران رژیم آگاهتر از آنند! تمکین به برقراری آزادیهای دموکراتیک و آزادی انتخابات معنی دیگری و فرجام دیگری جز برافتادن حکومت ولایت فقیه ندارد. چنین خواستی از حکومت اسلامی آب در هاون کوبیدن است و مردم را فریفتن و به گژراهه بردن. در چنین برههای از زمان که حاکمیت نه تنها زیر فشار مطالبات تودههای جان به لب رسیده قرار گرفته است، بلکه از سوی خارج نیز تحت تحریم و تهدیدهای نظامی قرار دارد، اعتقاد به گذار آرام از استبداد و ولایت فقیه به آزادی و مردم سالاری چه معنی میدهد؟ جز اینست که آورندگان این اندیشه از تجربه دور و نزدیک مبارزات خود و مردم ایران درس عبرتی نگرفتهاند؟ جز اینست که اینها واقعیات موجود را نیز زیر پا میگذارند؟ کلام زیبا ولی بدون محتوا بر نکشیده از واقعیت گاه انسان را غرّه میکند و عواقب غیر منتظر ببار میآورد.
رودرروئی دو نیروی متخاصم و نابرابر، از یکسو تمام دستگاه سرکوبگر رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی، که با تمام قوا مصمم به سرکوبی مردم است و برای اینکار هم خود را با همه نوع وسائل قهر مجهز ساخته و هم نیروی انسانی عظیمی را در سراسر کشور بسیج کرده است، و از سوی دیگر تودههای مردم، تودههای ملیونی که امواج خشم و نارضائی آنها میتواند دستگاه آخوندی را با تمام وسایل مادی و انسانیاش درهم بهکوبد، در این شرایط موعظههای شیادانه اصلاحطلبان و کشاندن توده مردم به زیر عبای آخوندها با اشاره به عمدهکردن خطرات خارجی دیگر محلی از اعراب ندارد و خیزش دی ماه نشان داد که عموم تودهها از جناحهای درونی رژیم عبور کرده و چاره درد را برانداختن کلیت نظام فاسد اسلامی و استقرار یک نظام دمکراتیک، غیرمذهبی و جمهوری که در نفی نظامهای شاه و شیخ است می دانند.
امروز جامعه ایران آبستن حوادث عظیمی است که خیزش دی ماه تبلوری از آن است. آنچه در صحنه ایران جایش خالی است، حضور یک تشکیلات قوی و سراسری برای هدایت این رود خروشان است. در چنین شرایطی وظیفه نیروها و شخصیتهای مستقل و انقلابی و چپ است که متحداً در دو عرصه سیاسی بهکوشند، تا شرایط رهبری انقلاب آینده را فرام سازند. یکم درعرصه پیکار دمکراتیک و مبارزه بر ضد رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی و تدارک براندازی او با اتکاء بر تودههای مردم و جهتگیری روشن سیاسی علیه مداخلات خارجی و در عرصه دیگر تلاش در جهت وحدت مارکسیست – لنینیستها در حزب واحد طبقه کارگر و تبلیغ حزبیت است. راه خروج نهایی از بنبست کنونی، راه لنینیسم، راه انقلاب سوسیالیستی اکتبر، راه سرنگونی قهرآمیز نظام سرمایهداری، تحت رهبری حزب پیشتازش و استقرار سوسیالیسم است. جز این راه دیگری متصور نیست. حزب کار ایران (توفان) مبلغ چنین سیاستی است و با تمام قوا در جهت تحقق چنین بدیلی میکوشد.
برگرفته از توفان الکترونیکی شماره ۱۳۹ بهمن ۱۳۹۶
حزب کار ایران (توفان) به حزب طبقه کارگر ایران بهپیوندید!
