نخست اینکه توافقنامه تعیین وضعیت حقوقی دریای خزر در ماههای اخیر به یک جنجال تمام عیار بدل شده است. حزب کار ایران(توفان) در گذشته(توفان شماره ۹۳ آذر ماه ۱۳۸۶) در طی مقالات متعدد به این مسئله برخورد کرده و در آینده نیز برخورد خواهد کرد. ولی در مقدمه این برخورد اساسا باید طرفهای منتفع بدانند بر اساس چه اصول و اعتقاداتی به بحث و تبادل نظر میپردازند و هدفشان از این بحثها چیست؟ حتی بر سر اقدامی که صورت گرفته است درگیران در بحث، توافق نظر کامل ندارند. برخی از تفاهمنامه و پارهای دیگر از توافقنامه و دیگران از قرارداد صحبت میکنند در حالی که استفاده از این واژهها همتراز نیستند. اسناد “برجام” نشان داد که توافقنامه را میشود بدون تصویب مجلس تنظیم کرد و از آنجا که هنوز به مصوبه و قرارداد بدل نشده است و مجلسین طرفهای مشاجره آنرا تصویب نکردهاند، برهم زد. کاری که آقای ترامپ و سایر روسای جمهور آمریکا تا کنون کردهاند.
دوم اینکه یک اظهار نظر همهجانبه فقط محصول برخورد سیاسی و قضائی نیست، باید اطلاعات کارشناسی نیز داشت تا مزایا و مضرات این سند را درک کرد. در این زمینه اظهار نظرات روشن و همه جانبه وجود ندارد، دلیل اصلی آن هم در این است که رژیم جمهوری اسلامی میخواهد مسایل را در پشت پرده و بدور از چشمان “نامحرم” مردم حل کند. رژیمی که چنین سیاستی اتخاذ میکند حتما ریگی در کفش دارد که از بحث و تبادل نظر از طرف مخالف و موافق و بحثهای همهجانبه و کارشناسانه، ممانعت میکند. دامنزدن به این نظریات برای روشن کردن محتوی مسایل و سیاسی کردن مردم که بتوانند از حقوقشان و منافع کشورشان دفاع کنند اهمیت درجه اول دارد. حتی معلوم نیست که این سند را چه کسی و با چه تعداد آرائی باید در ایران تصویب کند؟. آیا حکم ولی فقیه برای فروش ایران کفایت میکند؟ آیا وکلای دستنشانده و انتصابی مجلس اساسا مشروعیت تصویب چنین قراردادهائی را دارند؟
از قرار برای رژیم ایران تنها حفظ نظام جمهوری اسلامی کافی است و اساس تصور و تفکر آنها نیز همین است و بس. ایران برباد رود برایشان مهم نیست، آخوندها بر سر کار باقی بمانند.
سوم اینکه هر سندی میتواند دارای نکات مثبتی نیز باشد، ولی تنها به نکات مثبت و یا منفی برای نیت سیاسی خاص تکیه کردن و سند را همه جانبه و عمیق بررسی نکردن، خاک پاشیدن به چشم مردم است. در هر سندی باید قید شود که اختلافات ممالک ساحلی دریای خزر(کاسپین، مازنداران) باید بر اساس روح دوستی و تفاهم میان کشورهای همجوار منطقه بر اساس انصاف و تفاهم و سود متقابل حل شود. این روحیه باید بر تمام سند بدون قید و شرط حاکم باشد. سند باید احترام متقابل، عدم دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه، تحکیم دوستی دیرینه و منافع مشترک همه کشورهای این منطقه را در نظر داشته باشد. نمیشود سندی را با این نیت تنظیم کرد که در پی کلاه گذاردن بر سر کشورهای همجوار و خلقهای منطقه بود. چنین سندی عمرش برباد است و به جز ایجاد کینه توزی و دشمنی ثمرهای به بار نمیآورد. هر سندی باید تضمین متقابل داشته و این تضمین باید روشن، عینی و قابل لمس باشد. تضمینهای لفظی و یا همراه با قسم و آیه، نه تنها راهگشای هیچ مشکلی نیست، بلکه خود مشکل آفرین است. سندی که تضمین واقعی نداشته باشد “برجام” است که نوکران امپریالیسم آمریکا آنرا تائید کرده به آن اساسا اعتراضی ندارند و تحریمهای غیرقانونی این جنایتکاران را تائید میکنند. مگر امپریالیسم آمریکا سند “برجام” را امضاء نکرده بود؟، مگر توافقنامههای مربوط به سازمان تجارت جهانی، یونسکو، منشور ملل متحد و… را امضاء نکرده است؟ پس چرا به زیر همه این توافقات جهانی میزند، بیشرمانه طلبکار است و احساس گردنکلفتی هم میکند؟ برای اینکه تضمین همه قراردادهای جهانی زور است. واژهها تا زور پشتشان نباشد، فاقد ارزشند. تمام آن ایرانیهای خائن و خودفروختهی اجنبی پرست که تجاوز به عراق، افغانستان، لیبی، فلسطین، سوریه ، یمن و به ایران را با نقض همه قواعد، قوانین جهانی و ضوابط برسمیت شناخته شده تائید میکنند و با شعار اسرائیلی “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران(بخوانید جانم فدای اسرائیل و نتانیاهو-توفان) به میدان میآیند همان کسانی هستند که پشت سر همه ناقضان حقوق بینالملل سینه میزنند و از نقض همه قراردادهای بینالمللی به نفع ارباب جنایتکارشان، امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل دفاع میکنند. این خودفروختههای ایرانی همان کسانی هستند که توافقنامه “برجام” را که تسلیم ایران به آمریکا بود تائید کردند و اکنون هم که امپریالیسم آمریکا همان قرارداد را نقض کرده است، بازهم ترامپ را تائید میکنند. این خودفروختگان ضد ایرانی نظیر مجاهدین خلق و جاسوسان سلطنتطلب فاسد و راهزن هیچ عِرق ملی نداشته و دلشان برای مردم ایران نمیتپد. آنها ناراحتند که چرا ورود کشتیهای جنگی آمریکا با بمبهای اتمی برای حمله به ایران از طریق بحر خزر ممنوع شده است. آنها نارحتاند چرا ترکمنستان و آذربایجان را مجبور کردهاند از همدستی با آمریکا و اسرائیل و انگلستان دست بردارند و تئوری ارتجاعی “دریای آزاد” برای “آزادی” غارت امپریالیستها در این دریای محدود منطقهای را بدور اندازند. آنها ناراحتاند که کشورهای منطقه مستقل بمانند و نوکر آمریکا نباشند. سراپای اظهار نظر رسانههای گروهی امپریالیستی از بی بی سی و رادیو زمانه و رادیو فردا و رادیو “پسفردا” و “من و تو” و صدای آمریکا و دارو دستههای مزدور لوس آنجلسی گرفته تا رسانههای انحصاری رسمی امپریالیستی، برگزاری مجالس سوگواری برای “مام میهن” است که چرا دست امپریالیسم آمریکا از دریای خزر کوتاه شده است و ایرانیهای خود فروخته آرزوی تجاوز به ایران را در پا رکابی امپریالیسم و صهیونیسم از دست دادهاند. این خائنان بعد از فروپاشی شوروی در دنیای تخیلات خود سیر میکنند و حقوقی برای ممالک ساحلی بحرخزر قایل نیستند و به دشمنی و نفاق دامن می زنند و طوری درمورد قراردادهای ۱۹۲۱ و۱۹۴۰ سخن می گویند توگویی مدافعین سینه چاک آن هستند!! درحالی که در پیمانی که در آن دوران با ایران با توجه به روح برادری و همسایگی منعقد شد در مورد سرنوشت دریای مازندران(دریای خزر) نیز تصمیماتی اتخاذ گردید که بزرگوارانه حقوق ایران همتراز حقوق شوروی و بنفع طرفین منظور میشد. این پیمان دوستی بر اساس حسن همجواری در زمان رفیق استالین در سال ۱۹۴۰ تکمیل شد. بهموجب این قرارداد که با عنوان “تجارت و بحر پیمائی“ بین دو دولت ایران و شوروی منعقد شد منطقهای به وسعت ۱۰ مایل به عنوان آبهای ساحلی دو دولت تعیین شد و مابقی دریا به صورت مشترک، مشاع و مفروز مورد استفاده دو دولت شناخته شد. این وضعیت که حقوق ایران را برسمیت میشناخت هرگز از جانب رژیمهای حاکم در ایران از ترس قدرتیابی کمونیستها و افزایش نفوذ شوروی در ایران مورد ادعا، استفاده و بهرهبرداری قرار نگرفت. این وضع کماکان تا پایان فروپاشی اتحاد شوروی در۱۹۹۱ تداوم یافت. دراین دو قرارداد جز حسن تفاهم و استفاده مشترک و احترام به تمامیت ارضی یکدیگر سخنی نمیرود. دراین دو سند درمورد تقسیم “هندوانهای” بحرخزر سخنی نمیرود.
حال که امپراتوری روسیه در هم ریخته است و سخن بر سر تقسیم منافع مشترک در دریای مازنداران به میان میآید همه شعب بورژوازی ایران، حتی بورژوازی خود فروخته سلطنت طلب بیادش آمده که ما دارای قرارداد مشترکی با شورویها بودهایم که آنها ملزم و موظف به احترام به آن و اجرای آن بودهاند. این هوچیگری برای کتمان خیانتی است که این حضرات به مصالح ملی ایران کردهاند. این خیانت تنها مربوط به دوران رژیم جمهوری اسلامی نیست، آخوندها تنها ادامه دهنده خیانت سلطنت طلبان هستند. این قرارداد حداقل از نظر سیاسی سالهاست که اعتبار خود را از دست داده و مورد سوء استفاده رژیمهای ارتجاعی ایران بوده است. اینکه اعتبار حقوقی آن تا به چه حد است شاید بررسی آن کار کارشناسان حقوقی باشد.
چهارم اینکه موج نخستی که بر ضد این قرارداد بلند شد، سونامی دروغ و دغل امپریالیسم، صهیونیسم، سلطنتطلبان و جاسوسان آمریکائی بود. آنها خواهان تجاوز داعش به ایران هستند. آنها خواهان تفرقه، دشمنی و آشفتگی در میان خلقهای منطقه میباشند و هوچیبازی آنها فقط به خاطر نوکری آنها برای آمریکاست. جالب این است که روحیه فاشیستی ضد روسی از سر و روی همه آنها میبارد. آنها با کودتاگران ۲۸ مردادی آمریکائی بیشتر نکات مشترک دارند تا با قرارداد ۱۹۲۱ شوروی با ایران که روسیه کنونی باید مجری مفاد آن باشد. روسیه کشور همسایه ایران است ولی آمریکا آن سوی کره زمین قرار دارد. دشمنی آنها با روسیه و دیو ساختن از روسها و “دنیای آزاد” نشان دادنِ عفریت آمریکا، از سنت ضد کمونیستی و ضد ایرانی آنها نشات میگیرد که هم در گذشته در مورد شوروی دروغ میگفتند و هم اکنون در مورد روسیه تبلیغات منفی میکنند. ایجاد واهمه در دل مردم ایران از “آدمخواری” روسها تنها برای توجیه استقبال از آمریکائیهای آدمخوار در ایران است.
پنجم اینکه موج دوم سونامی دروغ، جناح روسوفیل در ایران است. آنها راه افتادهاند تا هرآنچه نیز که برای ایران و منطقه مضر است، ولی منافع امپریالیسم روس را تامین میکند، مورد تائید قرار دهند. تبلیغات امپریالیسم باعث شده تا روسوفیلها که شوروی را “سوسیالیستی” و یا “امپریالیسم خوب” میدانند از هر آنچه در این سند آمده است دفاع کنند. ولی این سند فاقد تضمین رسمی است. این سند تمام قراردادهای چند دهه گذشته را که غیرقانونی میان روسیه و سایر کشورهای ساحل خزر بسته شده است را، اگر نگوییم که تایید کرده، حد اقل ناروشن باقی گذارده است. این سند برای ایران حکم حلوای نسیه را دارد. سرنوشت بسیاری از نکات آن به آینده موکول شده و بعدا که کار از کار گذشت تعیین میشود. ایران بدون گرفتن امتیاز منصفانه بر امتیازات سایرین قلم تائید گذارده است. بسیاری نکات آن ناروشن و قابل تفسیر است. هم اکنون پایگاه تجاوز اسرائیل در آذربایجان قرار دارد و ایران را تهدید میکند. وعدههای پوچ الهام علیوف که با سکوت دیگران همراه است چه فایدهای برای حال ایران دارد تا ترور دانشمندان اتمیاش متوقف شود و چه دردی را از کلمات شیرین درون سند درمان میکند. هر سندی زمانی باید اعتبار داشته باشد که نه تنها همه نکات مندرج در آن مورد توافق باشد، بلکه خود سند نیز در مجموع باید بعد از اتمام آن مورد تائید بوده و با روح تفاهم و دوستی ابتدائی سند در تناقض قرار نگیرد. در این سند شما چنین تضمینهائی نمیبینید و به همین جهت این سند نمیتواند منافع ملت ایران را مد نظر قرار دهد. باید به پنهانکاری خاتمه داد، باید نوکران سازمان سیا را در ایران که برای مخدوش کردن بحث پیدا شدهاند، افشاء کرد باید به روسوفیلها که منافع ایران را در پای منافع امپریالیسم روس قربانی میکنند، دهانه زد و باید خواهان بحث آشکار و بدون ممیزی و همگانی مردم شد. بدون رفع خفقان و بحث بدون هراس از تعقیب، این سند ارزش قضائی، اخلاقی، سیاسی ندارد و سرنوشتش به موئی بند است. مسئولیت مستقیم این خیانت را جمهوری سرمایهداری اسلامی به دوش میکشد.
برگرفته از توفان شـماره ۲۲۳ مهر ماه ۱۳۹۷ـ اکتبر سال ۲۰۱۸
ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)