یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۲ اسفند ۱۳۹۸ در زیر سایه سرکوب ارتجاع داخلی و تهدیدات و تحریمات دشمنان خارجی برگزار شد و باید گفت که در طی ۴ دهه حاکمیت سرمایهداری جمهوری اسلامی این نخستین باری است که مردم به صورت گسترده به پای صندوقهای رأی نرفتند و با این تحریم انتخابات دست رد بر سینه نظام زدند.
انتخابات این دوره مجلس میبایستی با مشارکت بالا انجام میگرفت و ترکیب مجلس شورای اسلامی نیز تغییر مییافت. راه «کسب کلیدهای قدرت» از همین مجلس قانونگذاری میگذرد. بیجهت نیست که نمایندگان مجلس میلیاردها تومان هزینه تبلیغات خود میکنند، تا به مجلس راه یابند. در این وضعیت نیز نه نظام علاقمند است دخالت کند و نه قادر است جلوی این ریخت و پاشها را به نحو موثری بگیرد. اهتمام نظام و علیالخصوص وزارت کشور تنها متوجه جلب مردم به صندوق رأی و نظارت بر ترکیب مجلس است. وزارت کشور در این خصوص یک «اتاق فکری» راهاندازی کرد، تا با تحلیل از اوضاع کشور و با توجه به حوادثی که در طی دو سال گذشته در کشور رخ داده است، سیاستی تبیین شود که مردم را بتوان به پای صندوق رأی کشانید. علیرغم کوششهائی که دستگاههای تبلیغاتی و نهادهای ذیصلاح ترتیب دادند، مردم به حرفهای سران نظام گوش ندادند و در سطح بسیار گسترده انتخابات را تحریم کردند.
ابتدا نگاهی کوتاه بیاندازیم به نرخ مشارکت مردم در انتخابات و بعد به ترکیب مجلس یازدهم. طبق آمار وزارت کشور، ۵۷ میلیون و ۹۱۸۰ هزار نفر واجد شرایط رأیدادن هستند که از این رقم، مطابق گزارش وزارت کشور، ۱۲ میلیون نفر در این دوره از انتخابات مجلس شرکت کردهاند. اگر این رقم درست باشد، که محال است، بر این اساس نرخ مشارکت کمی بیشتر از ۲۰ درصد بوده است. در شهر تهران نیز ۱ میلیون و ۸۴۱ هزار و ۸۹۱ نفر شرکت کردند که ۲۵،۴ درصد واجدان شرایط بود.
در مورد ترکیب مجلس یازدهم باید گفت که فقط ۵۶ نفر از نمایندگان فعلی مجلس دهم توانستند به مجلس یازدهم راه یابند. به این ترتیب که از ۲۹۰ نماینده فعلی مجلس، ۲۴۸ نفر ثبتنام کرده بودند که صلاحیت ۱۷۳ نفر از آنان تأیید شده بود و از میان این ۱۷۳ نماینده فعلی مجلس حاضر در رقابتها فقط ۵۶ نفر موفق شدند به مجلس یازدهم راه یابند. در حقیقت شورای نگهبان ۳۰ درصد از نمایندههای فعلی را رد صلاحیت کرده بود (۷۵ نفر از ۲۴۸ نفر)؛ ۷۰ درصد باقی از آنها، یعنی ۱۱۷ نفر هم رأی نیاوردند. یعنی فاقد صلاحیت لازم برای نمایندگی هستند. این تصفیه، خیزی است که نظام برای انتخابات ۱۴۰۰ برداشته است. به نظر میآید که اگر چه به ظاهر چنین مینمایانند که مجلس اصوالگرا، مجلس سازشناپذیری باشد، ولی شواهد همه نشان میدهند که گام بلند نظام به سوی امریکا نیازمند تقریب و انسجام در سطوح مختلف حاکمیت است. نماینده ولیفقیه در استان آذربایجان به این مهم چنین اشاره میکند: «مجلس یازدهم و چیدمان نمایندگان مجلس بسیار اثر در انتخابات ریاست جمهوری دارد زیرا این مجلس میتواند تضمینکننده یک دولت جوان حزبالهی در آینده باشد». احتمال میرود که یکدست شدن مجلس در عین حال پاسخی باشد به رقابتهای جناحهای مختلف در مجلس به عنوان یکی از موانع اصلی اجرای سیاستهای اصل ۴۴ قانون اساسی و این برمیگردد به عدم شفافیت آراء و تعارض منافع نمایندگان مجلس در صحن و کمیسیونهای مجلس.
به هر حال نتایج تحریم انتخابات چنان عیان است که جائی برای انکار نگذاشت و همه دستگاهها و اتاقهای فکری را به واکنش واداشت، تا نتایج و علل کاهش مشارکت مردم را به نوعی توجیه کنند. سایت «تسنیم»، خبرگزاری رسمی نظام، به بیاعتنائی مردم در امر مشارکت در انتخابات چنین اذعان میکند: « پیام افرادی که در انتخابات حضور نداشتند، انتقاد از مسئولان و نمایندگان مجلس بود که با اعمال و رفتارهای خود از شأن و جایگاه مجلس به عنوان میراث یکصدساله نهضت مشروطه کاستند…… نتایج انتخابات ۲ اسفند به وضوح نشان میدهد که مردم خواستار تغییر در وضع اداره کشور هستند». این اعتراف بیان حقیقتی است که نظام نمیتواند آنرا ندیده انگارد و یا آنرا مسکوت بگذارد. اما دستگاههای تبلیغاتی رژیم کوشش عجیبی دارند رخدادهای چند ماه گذشته را به عنوان عوامل موثر روحی نشان دهند. مسأله افزایش قیمت بنزین، حادثه هواپیمای مسافربری اوکرائینی و ترس و هراس مردم از شیوع «ویروس کرونا» به عنوان عوامل اصلی و تعیین کننده علت کاهش مشارکت مردم در انتخابات دوم اسفند توضیح داده میشود. این کوششها بدون تردید ره به جائی نخواهند بُرد، چرا که علت اصلی تحریم انتخابات، گذار طبقات و اقشار مختلف مردم از همه جناحهای حاکمیت است؛ ابراز عملی و واقعی آنها از نارضایتی خود از وضع موجود است. تحریم، تبلور خواست تودههاست؛ نشان اراده آنها برای تغییر نظم موجود و تعیین سرنوشت خویش به دست خود است؛ تحریم، قهر با صندوق آراء نیست، پشت پا زدن به حاکمیتی است که برای جمهور مردم ارزش قائل نیست.
نظام اسلامی ایران مردم را سرکوب میکند، معیشت آنان را میبُرد، تودهها را به روز سیاه مینشاند، آنان را به ورطه نابودی میکشاند و «مقام معظم رهبری» بیشرمانه اصرار میورزند «بر اینکه مردم همه شرکت کنند در انتخابات … حتی آن کسانی که نظام را قبول ندارند»! در صورتی که خامنهای بارها تآکید داشته است که «هر کس پای صندوق رأی میآید، در واقع رأی به جمهوری اسلامی، رأی به قانون اساسی و رأی به مواد غیرقابل تغییر قانون اساسی – یعنی اسلام و ارزشهای اسلامی میدهد. حضور مردم، یعنی دفاع از جمهوری اسلامی؛ یعنی دفاع از قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی». دلیل این دوگانگی در سخنان خامنهای تنها میتواند نشان بیاعتباری و ورشکستگی نظام باشد. «رهبر انقلاب» فقط به مشارکت مردم توجه دارد؛ برای او این مسأله که «او کیست و من چه کسی هستم، در این جا مطرح نیست؛ اشخاص مطرح نیستند. اصل حضور مردم» است. اصرار ورزیدن او به «مشارکت»، ترس و هراس رهبر را نشان میدهد از اینکه مردم، این عامل تثبیت و «قوام اسلام»، آنگونه که او بارها تکرار کرده است، از نظام رویبرگردانند. به همین دلیل شخص «مقام معظم رهبری» از هفتهها پیش از آغاز انتخابات مجلس بارها به مناسبتهائی به مسأله «مشارکت در امر انتخابات» اشاره داشت و همانند دورههای گذشته در اهمیت شرکت وسیع مردم در این دوره از انتخابات دلایلی اقامه کرد که نشان میداد نظام در نزد مردم بیش از پیش بیاعتبار گشته است. خامنهای در هیچ دوره از ادوار گذشته از مخالفین خود به این صراحت تقاضا نکرده بود که علیرغم اختلاف با نظام در انتخابات شرکت کنند. این یکی از نشانههای ورشکستگی و بیاعتباری نظام است. او در جلسهای در قم به این نکته مهم چنین اشاره میکند: «من اصرارم در همه انتخاباتها بر حضور است…». «… ما تکیه میکنیم، تأکید میکنیم، اصرار میورزیم بر اینکه مردم همه شرکت کنند در انتخابات … حتی آن کسانی که نظام را قبول ندارند، برای حفظ کشور، برای اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند».
خامنهای نمیفهمد که مشارکت در «انتخابات» آنگونه که او از مردم میخواهد، نمیتواند امنیت و مصونیت ملی را موجب شود. آنچه که میتواند کشور را حفظ کند و به اعتبار آن بیافزاید، رضایت مردم است. اما نظامی که با مردم قهر است و به خواستها و مطالبات محق آنها با گلوله پاسخ میدهد و قهر آنان را برمیانگیزد، چگونه میتوان از آنها خواست تا با مشارکت خود «امنیت ملی» را تضمین کنند. نماینده ولیفقیه در آذربایجانشرقی اذعان دارد که «مشکلات معیشتی اقتصادی در کشور داریم، اما هر کسی که ایرانی است و ایران را دوست داشته و امنیت و اقتدار ایران را دوست دارد، باید در این انتخابات و راهپیمایی شرکت کند».
«رهبر معظم انقلاب» از «حق انتخابگری» «حق مشارکت در تعیین سرنوشت» به عنوان یک «فضیلت» و «ارزش» سخن میراند. اگر به زعم او ویژگی حق در این است که صاحب حق باید از آن دفاع کند و در پی استیفاء آن باشد، این به این معنی است که صاحب حق، یعنی تودههای مردم، باید تمام حق خود را مطالبه کند! وقتی حاکمیت به استیفاء حق با زندان و شکنجه و گلوله پاسخ میدهد، آیا تحریم انتخابات، خود نوعی استیفاء حق نیست! خامنهای چون سمبه را پُرزور دید، از مشارکت در انتخابات به عنوان یک «تکلیف شرعی» یاد کرد؛ «ملت عزیز ایران، انتخابات را باید اوّلاً به عنوان یک تکلیف الهی و یک تکلیف اسلامی محاسبه کند… شرکت در انتخابات، هم حق مردم است و هم تکلیف شرعی و واجب شرعی است». خامنهای با اشاره به «تکلیف و واجب شرعی» کوشش کرد تا «مشارکت» را از یک «حکم شرعی» استنتاج کند که این حیله نیز اراده مردم را متزلزل نساخت و بیاعتنائی مردم را حتی نسبت به «وجوبات شرعی» برانگیخت. دستگاههای تبلیغاتی نظام همه به یکباره به کار افتادند تا هر طور که شده آبروئی برای خامنهای بخرند، ولی آبی بود، ریخته؛ گفتند که «برای مشارکت در انتخابات ضرورتی فراتر از تکلیف شرعی وجود دارد که باعث میشود تا ضرورت داشته باشد، هر ایرانی، ولو اینکه کاری با تقلید و تکلیف شرعی نداشته باشد و یا اساساً غیر مسلمان باشد و یا هیچ تعلق خاطری به نظام جمهوری اسلامی نداشته باشد، نیز در انتخابات مشارکت کند». واکنش مردم و دورماندن از صندوق رأی نشان داد که «مقبولیت مردمی» با «مشروعیت الهی»، که به زعم خامنهای ریشه در «شرع اسلام» دارد، در یکجا جمع نمیآیند.
این دست و پا زدنهای بیحاصل «رهبر انقلاب» نشان میدهد که نظام قادر نبود از واکنش و حضور میلیونی مردم ایران به ترور سردار قاسم سلیمانی برای نظام پشتوانه مردمی بسازد. حضور پررنگ مردم در تشییع قاسم سلیمانی آنگونه که حزب ما به درستی پیشبینی میکرد، نه در تأیید نظام که در واقع تأیید این حقیقت بود که مردم ایران همزمان با دو دشمن داخلی و خارجی درگیرند و مبارزه علیه نظام سرمایهداری اسلامی ایران را از مبارزه علیه امپریالیسم برای حفظ استقلال و امنیت کشور جدا نمیبینند. از اینروست که اعتراضات و شورشهای سراسری آبانماه ۱۳۹۸ از یکسو و حضور میلیونی مردم به احترام از سردار قاسم سلیمانی و از سوی دیگر اعتراضات به حق مردم به عدم شفافیت در اطلاعرسانی سران نظام در پی سانحه هوائی هواپیمای مسافربری اوکرائینی و همچنین دورماندن مردم از نمایشات و تظاهرات ۲۲ بهمن و تحریم انتخابات اخیر همه از یک جنساند؛ تبلور مخالفت و انزجار مردم از دو دشمن داخلی و خارجی است. نظام امید داشت تا چهلم قاسم سلیمانی که با سالروز ۲۲ بهمن مصادف شده بود، «زمینه دیگری برای انگیزه مضاعف مردم» بوجود بیاید که هم در تظاهرات ۲۲ بهمن شرکت کنند و هم در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی که با تحریم گسترده مردم روبرو شد.
اما سیاست تحریم به تنهائی نمیتواند چاره ساز باشد. اپوزیسیون ایران بیش از ۴ دهه است که مردم را به تحریم انتخابات فرا میخواند، گاه مردم به این فراخوان لبیک میگویند، گاه دچار شور و شوق میشوند تو گوئی فصل تازهای در زندگی و سرنوشت مردم باز میشود. با پایان انتخابات جنب و جوش پایان میپذیرد و زندگی روال عادی خود را بازمییابد. توصیه اپوزیسیون به مردم برای تحریم انتخابات نهایتاً موجب خواهد شد صندوقهای رأی خالی بمانند. هیأت حاکمه که به هیچیک از موازین اخلاقی و دموکراسی پایبند نیست، صندوقهای رأی را با آراء قلابی پر میکند که در ایران سابقه ۸۰ ساله دارد. رهائی مردم زجردیده ما از این کابوس وحشتناک روشهای مبارزه دیگری را میطلبد؛ پایههای نظام سرمایهداری اسلامی ایران امروز سست و لرزان شدهاند، ولی تا زمانی که ضربهای ولو خفیف، تا زمانی که تلنگری به آن زده نشود، فرو نخواهد نشست. اگر قرار است که این فروپاشی به نفع تودهها سرانجام یابد، باید قبل از هر چیز طبقه کارگر را به حزب سیاسی خود مسلح ساخت، اعتماد تودهها و اقشار مختلف جامعه را در مبارزات عملی روزانه جلب کرد که خود بخود به کسب اعتبار طبقه کارگر میانجامد. تنها با چنین پشتوانهای میتوان تودهها را سازمان داد و مبارزات آنها را به سرانجام رسانید.
برگرفته از توفان الکترونیکی شماره ۱۶۴ اسفند ماه ۱۳۹۸