نتوان کُشت بدین گونه به دلها امید
خلق رزمنده ما جنگی و روئینه تن است
باز چون رعد خروشند جوانان وطن
خاک ایران پُر مردان یل و شیر زن است
بار دیگر ۱۹ ماه مه فرا میرسد. در چنین روزی در سال ۱۹۸۷، «رفیق حمیدرضا چیتگر (بهمنی)»، عضو دفتر سیاسی و کمیته مرکزی حزب کار ایران (توفان ) با یک نقشهى کثیف از پیش طراحی شدهاى توسط باندهای ترور رژیم تبهکار جمهوری اسلامی در وین به قتل رسید. «رفیق حمید رضا چیتگر»، یک کمونیست مارکسیست – لنینیست جسور و بیباک و از خود گذشته، نظریهپرداز و یک سازمانده حرفهاى بود. وی یک عاشق به معنای واقعی کلمه بود. عاشق تودههاى رنج و کار، عاشق مارکسیسم – لنینیسم و مؤمن به راهش بود. او هیچگاه از سختی کار، از ضربات پی در پی بر پیکر حزباش و عزیزترین رفقایش نمینالید، بلکه با عزمی راسختر و ارادهاى پولادینتر علیه ارتجاع و امپریالیسم و تمامی مظاهر سرمایهداری میرزمید و روحیه امید به پیروزی را در دلها مینشاند و گرمابخش رفقا و یارانش بود. «حمید»، انسانی فروتن بود، برغم سطح بالای تئوریک، کلامی شیوا، شخصیتی جذاب و دوست داشتنی، کمتر از خود سخن میگفت، بیشتر توانائیهاى سیاسی تئوریک رفقای جانباختهاش را نظیر «بابا پورسعادت» و «قدرت فاضلی» و دیگر رهبران حزب، مطرح و آتوریته رهبری را برجسته مینمود. بارها در نشستهای حزبی تأکید میکرد که نباید از رفقائی، که در قید حیات هستند، تعریف و تمجید کرد، باید از تشکیلات و حزب دفاع نمود و رفقا را از احترام بیحد نسبت به خود و رهبران حزبی برحذر میداشت. «رفیق حمید» از هر بند انگشتاش هُنر میبارید، هنر سازماندهی، هنر ارتباط با تودهها، هنر خویشتنداری و صبر و استقامت، هنر تداوم مبارزه، هنر روحیهبخشی و تقویت تشکیلات و ادامهى راه جانباختگان حزبی و شوق به پیروزی و گرفتن انتقام طبقاتی از بورژوازی و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا.
جمهوری جنایتکار اسلامی میپنداشت با ترور فیزیکی کمونیست رزمنده و از جان گذشتهای چون «حمیدرضا چیتگر» و یا با تیرباران سایر توفانیهای قهرمانی نظیر «بابا پورسعادت»، «قدرت فاضلی»، «محمد حسن حسنی»، «منصور مختاری»، «مسعود نعمتاللهی»، «احمد مجلسی»، «جان برار روحی»…. میتواند به فعالیت توفانیهای متشکل در حزب کار ایران پایان دهد. زهی خیال باطل! تشکیلات حزب کار ایران یکشبه سر از خاک بیرون نیاورده است و در امر حمایت از کارگران و زحمتکشان سابقه طولانی دارد و با خون آبدیده شده است، لذا ارتجاع را توان نابودی آن نیست و نخواهد بود. حزب ما با الهام از رفقای جانباخته، از پیکار مستمر علیه سرمایهداری و امپریالیسم و تلاش برای برپایی سوسیالیسم و دیکتاتوری پرولتاریا بازنمیایستد، بلکه مصممتر به راهشان ادامه میدهد. آنکه رفتنی است نیروی میرنده و روبه زوال جمهوری اسلامی است و کمونیستهائی نظیر «حمیدرضا چیتگر»ها همواره جاودانه خواهند ما و افکار و اندیشهشان الهامبخش همه مارکسیست – لنینیستها و رهروان طبقه کارگر خواهد بود.
امسال به مناسبت سی و سومین سالگرد ترور «رفیق حمید» بار دیگرمصاحبهای را که در مورد چگونگی این قتل شنیع و ضدبشری صورت گرفته است، منتشرمیکنیم. این مصاحبه، که از نظرخوانندگان گرامی میگذرد، با «رفیق جعفر پاکنیا»، مسئول روابط خارجی در دوم مارس ۲۰۰۰ صورت گرفت، که در دو نوبت در خلال سالهای اخیر منتشر شده است. ما این گفتگو را اینبار نیز به بهانه سی و سومین سالگرد جانباختن این رفیق و پاسخی به انتشار دروغ و تحریفات بنگاههای ضدکمونیستی و عناصرمعلومالحالی نظیر «پرویز دستمالچی»ها* که هدفی جز مشوب افکار و خوشخدمتی به ارتجاع و امپریالیسم ندارند، انتشار میدهیم و یاد این رفیق گرانقدر را گرامی میداریم:
***
مصاحبه هئیت تحریریه توفان با «رفیق جعفر پاکنیا»، مسئول روابط خارجی به مناسبت سیزدهمین سالگرد ترور «رفیق حمید رضا چیتگر (بهمنی)»، عضو کمتیه مرکزی و عضو دفتر سیاسی حزب کار ایران (توفان)
پرسش – رفیق پاکنیا! به زودی ۱۹ مه، سیزدهمین سالگرد ترور زندهیاد «حمید رضا چیتگر» فرا میرسد. با توجه به تشدید بحران اجتماعی در ایران و انعکاس گسترده قتلهای زنجیرهای در مطبوعات و رسانههای خارجی بجا میدانیم تا بار دیگر چگونگی ترور «حمید» را، که در سال ۱۹۸۷ در وین انجام شده بود، سئوال نمائیم. لطفاً برای خوانندگان توفان توضیح دهید که نقشه قتل «رفیق حمید» چگونه آغاز گردید؟
پاسخ – زنده یاد «حمید رضا چیتگر» یکی از اولین قربانیان تروریسم رژیم جمهوری اسلامی در خارج از کشور است. قتل فجیع «حمید» طرح از پیش آماده شدهای بود که دو سال به طول انجامید. ابتدا نامهای از ایران در سال ۱۹۸۵ با محتوای عام سیاسی به صندوق پستی سازمان هواداری حزب (صدای دانشجو – در استراسبورگ فرانسه) ارسال گردید. نامه به امضاء فردی به نام «علی آمیزطبع» بود. وی در نامهاش از نیروهای مقاومت و ضدرژیمی در ایران نام بُرد و خود را مخالف استبداد مذهبی حاکم معرفی کرد. نامبرده پس از ارسال چند نامه مشتاقانه خواهان ارتباط با تشکیلات حزب کار در ایران گردید.
پرسش – یعنی «علی آمیزطبع» بعد از رد و بدل شدن چند نامه به تدریج خود را سمپات سازمانهای چپ، به ویژه حزب کار ایران نشان داد؟
پاسخ – دقیقاً همینطور است. همانطور که عرض کردم، وی در آغاز خود را فردی که علاقه عام به مسائل سیاسی دارد و مخالف نظام ضدمردمی جمهوری اسلامی است، معرفی نمود. سپس بعد از چندی مکاتبه به خط و مشی حزبمان سمپاتی نشان داد و با اعلان آمادگی برای همکاری خواهان ارتباط حضوری گردید. وی در نامههایش، به ویژه در نامههای پنجم و ششماش از مقولات سیاسیتری استفاده نمود. نظیر «مبارزه طبقاتی»، «رهایی زحمتکشان از قید سرمایهداری»، «برقراری دیکتاتوری» و غیره.
پرسش – بنابراین «علی آمیزطبع» به تدریج خود را هوادار کمونیسم و حزب کار ایران نشان داد؟
پاسخ – درست است. وی در پایان نامههایش استقرار دیکتاتوری پرولتاریا در ایران را آروز میکرد و پس از رد و بدل شدن شش و یا هفت نامه خواهان تماس حضوری گردید. بدینرو با تماسهای تلفنی با دفتر خارجی حزب، که تحت مسئولیت «رفیق حمید» قرار داشت، سرانجام قرار ملاقات با «علی آمیزطبع» تعیین گردید.
پرسش – چرا قرار ملاقات در وین تعیین شد؟
پاسخ – رفیق محل قرار را آلمان پیشنهاد نمود. اما «علی آمیزطبع» به بهانه مشکلات فنی از قبیل ویزا یا سختگیریهای پلیس آلمان و اینکه وی در اتریش آشنا و آشنایانی دارد، محل قرار را وین پیشنهاد نمود که سرانجام نیز با این پیشنهاد موافقت گردید. البته پس از کشف قضایا روشن گردید که علت پافشاری «آمیزطبع» بر سر قرار در اتریش چه بود. رژیم مطلع بود که در آلمان هواداران حزب فعالاند و در این کشور تشکیلات حزبی وجود دارد. بنابراین محل قرار در آلمان میتوانست نقشه این ترور را احتمالاً با شکست مواجه کند. لذا قرار ملاقات در وین با برنامهریزی دقیقی طراحی شده بود.
پرسش – جسد «رفیق حمید» پس از دو ماه در آپارتمانی در وین کشف شد. آیا تاکنون روشن گردید که این آپارتمان توسط چه و یا چه کسانی کرایه گردید؟
پاسخ – تا آنجا که تحقیقات نشان میدهد، این آپارتمان توسط فردی که دارای پاسپورت ترکی بود، به مدت ۲ الی ۳ ماه اجاره گردید. او خود را آموزگاری اهل ترکیه معرفی نمود که برای تقویت زبان آلمانی به اتریش آمد. این فرد لاغراندام، دارای قامتی بلند و آشنایی به زبانهای خارجی داشت. یقیناً این فرد باید یکی از دیپلماتها و یا کارمندان پوششی سفارتخانههای جمهوری اسلامی در اروپا باشد. این قبیل ترورها بدون نقش فعال سفارتخانهها و یا کنسولگریهای رژیم در خارج از کشور امکانپذیر نخواهد بود.
پرسش – تحقیقات بدستآمده نشان میدهند که «رفیق حمید» در حال مطالعه مطلبی بوده که «علی آمیزطبع» از پشت سر به وی شلیک کرد. آیا اثری موجود است که مبین حضور افراد دیگری نیز در آپارتمان باشد؟
پاسخ – بهبینید! همانطور که در گذشته نیز به اطلاع عموم رساندیم، «رفیق حمید» به همراه «علی آمیزطبع» راهی آپارتمان گردید. این آپارتمان گویا توسط آشنایان این مزدور اجاره شد و یا متعلق به یکی از آشنایانش بود. عکس تکان دهندهای که از «رفیق حمید» بهجامانده، نشان میدهد که رفیق در حال مطالعه مطلبی بود و مزدور رژیم به بهانه اینکه پرده را کنار بزند و یا اینکه به بیرون نظری اندازد، از پشت سر با اسلحه شلیک میکند. «رفیق حمید» با یک گلوله بلافاصله جان میبازد و تروریست حرفهای رژیم با خالیکردن جیبهای «رفیق حمید» و پاکسازی محل را ترک میکند. آنچه که تحقیقات نشان میدهد در اتاق فقط «رفیق حمید» و «علی آمیزطبع» حضور داشتند و گلوله توسط همین شخص شلیک گردید. البته این قتل فجیع به ظاهر توسط یک نفر یعنی «علی آمیزطبع» صورت پذیرفت، اما کیست که نداند که ماجرای چنین عملیاتی تنها از طریق یک سازمان دولتی و با امکانات وسیع مالی و تدارکارتی ممکن خواهد بود.
پرسش – در طی مدتی که «رفیق حمید» ناپدید شده بود، افرادی از ایران با دفتر خارجی حزب تماس گرفتند و از سرنوشت «علی آمیزطبع» و قطعشدن ارتباط با وی اظهار نگرانی کردند. آیا تاکنون روشن گردید که سر نخ این تلفنها و یا نامههای ارسالی از ایران به کجا وصل بود؟
پاسخ – در دو ماهی که «رفیق حمید» ناپدید شده بود، زنی تحت عنوان همسر «علی آمیزطبع» به دفتر خارجی حزب تلفن میزد و در مورد ناپدیدشدن شوهرش اظهار نگرانی میکرد. همینطور مردی نیز چندینبار با دفتر خارجی حزب تماس گرفت و از «ناپدیدشدن» «علی آمیزطبع» شدیداً اظهار نگرانی میکرد. او خواهان ارتباط با حزب بود و در تماسهای خود تأکید داشت که گروه (منظور گروه ساختگی متعلق به «آمیزطبع») بدون مسئول و ارتباطات تشکیلاتی دوام نخواهد آورد. این مزدور کثیف تلاش بسیار به خرج داد تا در داخل ایران به وی ارتباط دهیم. این مزدوران تا قبل از کشف جسد «رفیق حمید» با صحنهسازی و عادیجلوهدادن قضایا، مذبوحانه سعی نمودند تا ضربه دیگری بر پیکر حزب وارد آورند. اما چنین نشد. پس از کشف جسد «رفیق حمید» بلافاصله تماس افراد نامبرده با دفتر خارجی قطع گردید. تحقیقات حزب نشان میدهد که تماسهای مکاتبهای «علی آمیزطبع» از طریق آدرسی در تهران تحت پوشش یکی از شرکتهایی که توسط سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی اداره میشد، صورت گرفت. سر نخ همه مکاتبات و تماسهای تلفنی به سازمان مافیائی «ساواما» وصل بود.
پرسش – پس از کشف جسد «رفیق حمیدرضا چیتگر» و واکنش متحد نیروهای انقلابی و احزاب برادر علیه تروریسم دولتی جمهوری اسلامی وزارت اطلاعات رژیم را بر آن داشت تا جهت ردگمکردن و دفاع از خود دست به عکسالعملهایی بزند. تاکتیک وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی را در این رابطه مشخص چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ – حزب از همان آغاز ناپدیدشدن «رفیق حمید» کوشید تا سیاستهای تروریستی رژیم را در خارج از کشور بیش از پیش افشاء نماید و نظر هموطنان خود را به شیوههای جدید سرکوب و سازماندهی آنها جلب کند.
ما گفتیم که تروریسم یکی از ارکان سیاست خارجی رژیم اسلامی است و این امر فقط محصول تبلیغات مخالفین رژیم و یا دول مخالف ایران نیست، بلکه بیان مسئولان بلندپایه خود رژیم جمهوری اسلامی نیز میباشد.
تاکتیک رژیم جمهوری اسلامی در مورد هر ترور مشخص بسته به تعلقات سیاسی ایدئولوژیک افراد و سازمانهای اپوزیسیون متفاوت بوده است. رژیم برای ترور «رفیق حمید» با توجه به شناختی که از مواضع سیاسی – ایدئولوژیک حزب کار ایران داشت، در نامههای جعلی، که از ایران به دفتر خارجی ارسال میداشت، از مقولاتی نظیر «دیکتاتوری پرولتاریا» و «سوسیالیسم» استفاده مینمود، تا همه چیز عادی جلوه داده شود. پس از رو شدن این جنایت شوم، رژیم جمهوری اسلامی تلاش بسیار کرد تا با مطرح کردن مسایل سیاسی – ایدئولوژیک و اختلافات سیاسی – عقیدتی این قتل را به سازمانهای اپوزیسیون و یا «تصفیه داخلی» بچسباند. ابتدا در اینجا و آنجا و در کیهان هوایی از اختلافات حزب کار و شورای ملی مقاومت و مجاهدین زمزمه شد که گویا «رفیق رضا چیتگر»، نماینده حزب کار در خارج از کشور، پس از جدایی از شورای ملی مقاومت توسط «مسعود رجوی» به قتل رسید. در ادامه همین شایعات وزارت اطلاعات رژیم با درج مقالهای با نام جعلی در کیهان لندن تحت عنوان «رضا چیتگر را تودهایها کشتند»، مذبوحانه سعی نمودند به توجیه این ترور بهپردازند و آن را فرجام کارزار ضد رویزونیستی و ضد تودهای حزب کار ایران (توفان) تئوریزه نمایند که گویا حزب توده ایران به خاطر اختلاف ایدئولوژیکی با «توفان» و با کمک سازمان جاسوسی شوروی ک. گ. ب «چیتگر» را ترور کرد. رژیم اینگونه شایعات را حتی به میان محافل سیاسی، کانونها و نهادهای فرهنگی و به اصطلاح بیطرف نیز کشاند، تا نشان دهد قتل «رفیق حمید» حاصل اختلاف «درونسازمانی» بود و ربطی به جمهوری اسلامی نداشت و رژیم را با افراد «خارج نشین کاری نیست».
میبینید، رژیم جمهوری اسلامی برای انجام عملیات تروریستی در تمامی عرصهها فعال عمل نمود و برای ردگمکردن و حفظ ظاهر نیز که شده، باید طوری جلوه داده شود که پای رهبران تروریست جمهوری اسلامی حتیالامکان به میان نیاید. شما میتوانید عین همین تاکتیک را، اما با بیان دیگری، در مورد «شاهپور بختیار»، «دکتر قاسملو»، «دکتر کاظم رجوی» و دیگران مشاهده کنید. همه این ترورها از سوی کیهان هوایی، ارگان وزارت اطلاعات رژیم در خارج از کشور در چهارچوب تصفیههای داخلی تحلیل گردید و با بیشرمی تلاش نمود، تا پای رژیم به میان نیاید. و سرانجام آنجا که توجیه قتلها در چهارچوب مقولات سیاسی – عقیدتی و «تصفیه داخلی» مقدور نبود، برای فرار و ردگمکردن از مقولات «اخلاقی» و «شخصی» بهره جست و به عنوان مثال قتل فجیع «فریدون فرخزاد» را به «معشوقهاش» نسبت داد. در همین رابطه میتوانید اثرات تبلیغات اغواگرانه وزارت اطلاعات را در نشریه «ایران تایمز»، چاپ واشنگتن، که به بررسی قتل «فرخزاد» پرداخت، مشاهده کنید. این نشریه متأثر از بنگاه دروغپراکنی «ساواما» قتل «فرخزاد» را به مسئله «همجنسگرایی» و دعوای جنسی نسبت داد که از سوی سازمانهای اپوزیسیون و از جمله حزب ما مورد انتقاد قرار گرفت. «دادگاه میکونوس» و سرانجام، زمان، این داور تاریخ، نشان داد که همه این ترورها از سوی باندهای آدمکش جمهوری اسلامی و به رهبری وزارت اطلاعات طرحریزی گردید و اکنون کمتر کسی را میتوان یافت که به این واقعیت غیرقابل انکار پینبرده باشد.
پرسش – شیوه ترور «رفیق حمید» بسیار ناشناخته و کلاً تروریسم دولتی جمهوری اسلامی آن زمان به صورت گسترده به خارج کشیده نشده بود. آیا این همان فاکتور مهمی نیست که زندهیاد «رفیق حمید» در دام تروریستهای رژیم گرفتار آید؟
پاسخ – درست است، اما ما قصد توجیه این اشتباه را، که از سوی تشکیلات صورت گرفت، نداریم. سفر «حمید» به هر دلیل ممکن یک اشتباه بود. در این رابطه حزب به خود انتقاد نمود و درسهای گرانبهایی از این ضربت کسب نموده است. اما همانطور که بیان داشتهاید، «شیوه» ترور «رفیق حمید» شیوهای جدید و ناشناخته بود. سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی، «ساواما»، تا آن تاریخ نیروی مخالفی را بدین شکل در خارج از کشور ترور نکرده بود. اما بعد از ترور «رفیق حمید» میتوان نمونههای زیادی مثال آورد که رژیم به نوعی از همین حیله بهره جسته و بسیاری از افراد سرشناس اپوزیسیون را از پای درآورد. «شاهپور بختیار»، رهبر نهضت مقاومت ملی، «عطاالله احمدی» عضو سازمان درفش کاویانی، «فریدون فرخزاد» و …… با همین شیوه کثیف ترور شدند. پس میبینید که رژیم با این شگرد روباهصفتانه، یعنی مکاتبات ساختگی و دروغین، ارتباطات زیادی با گروهها و عناصر مخالف برقرار کرده و در بسیاری موارد نیز موفق عمل نموده است.
رژیم جمهوری اسلامی از سال ۱۹۸۷ تاکنون صدها تن از افراد اپوزیسیون را به طرق مختلف در خارج از کشور به قتل رسانده است. رژیم شیوههایی را در شکار نیروهای مخالف، آنهم در خارج از کشور، پیش گرفت که هیچ دولتی در جهان نسبت به اتباع خود چنین نکرده است. رژیم پسمانده و قرون وسطایی جمهوری اسلامی با استفاده از پترو دلار نفت، این ثروت ملی مردم ایران را که باید در راه رفاه و آسایش و پیشرفت جامعه بهکاررود، شبکه تروریستی وسیعی را برای امحاء فیزیکی عناصر مخالف سازماندهی نمود که در نوع خود کم نظیر است. در این رابطه میتوان کتابها نوشت. به هر حال همانطور که گفتیم، عملیات تروریستی برونمرزی جمهوری اسلامی بدون امکانات وسیع مالی و فرهنگی و بدون سکوت و مماشات ممالک اروپایی امکانپذیر نبوده است.
پرسش – دولت اتریش پرونده قتل «رفیق حمید» را تا چه مرحلهای پیگیری کرده است؟
پاسخ – متأسفانه به نظر نمیرسد که دولت اتریش قضیه را پیگیری کرده باشد. مصالح اقتصادی دولت اتریش و ملاحظات دیپلماتیک مانع از آن است تا مقامات اتریش بتوانند و یا بخواهند مستقیماً ترور «رفیق حمید» و یا «دکتر قاسملو» و یارانش را به سازمان امنیت جمهوری اسلامی ربط دهند. اما دولت اتریش در اثر فشار افکار عمومی و سازمانهای بشردوستانه تنها به این بسنده کرده است که انگیزه این قتلها سیاسی بوده است.
حزبمان به مناسبت دهمین سالگرد ترور «رفیق حمید» در تاریخ ۱۱/۶/۷۹ طی نامه سرگشادهای از دولت اتریش خواست که پرونده این قتل را دوباره مورد بررسی قرار دهد. پیرو این نامه حزب سبزها در اتریش، طی مصاحبهای مطبوعاتی در پارلمان این کشور به افشای عملیات تروریستی جمهوری اسلامی پرداخت و مصرانه از دولت خواست تا پرونده قتل «رفیق حمید» دوباره مورد بررسی قرارگیرد. ناگفته روشن است که دولت اتریش هرگز مناسبات حسنه تجاری خود را با جمهوری اسلامی قربانی احترام به حقوق بشر و حرمت انسانی نخواهد کرد. همانطور که سایر کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و سوئیس و غیره نکردند.
پرسش – رفیق پاکنیا! اگر موافق باشید، سؤال آخر خود را به قتلهای زنجیرهای در ایران اختصاص دهیم. همانطور که میدانید اکنون قتلهای زنجیرهای به یکی از موضوعات اصلی و محوری جامعه تبدیل شده است و «اکبر گنجی» در این رابطه افشاگریهای وسیعی انجام داده است. «آقای گنجی» و دوستانش پیرامون قتلهای داخلی و خارجی تا کجا پیش خواهند رفت؟
پاسخ – بهبنید! تاکنون طبق آمارهای منتشره، بیش از ۳۰۰ نفر در خارج از کشور و ۱۵۱ نفر در داخل کشور به شیوههای فجیعی به قتل رسیدهاند. تا آنجا که به قتلهای خارج از کشور مربوط میشود، «دادگاه میکونوس» آلمان نقطه عطفی در افشاگری علیه تروریسم دولتی جمهوری اسلامی بود و به واقع این دادگاه موفق شد با مدارک غیرقابل انکار انگشت اتهام به سوی بالاترین مقامات جمهوری اسلامی، یعنی «خامنهای»، «رفسنجانی»، «ولایتی» و «فلاحیان»، وزیر اطلاعات دراز کند. این افشاگری در سطح جهانی و با چنین ابعادی تأثیر کمرشکنی بر جمهوری اسلامی گذاشت و رژیم را قویاً در عرصه بینالمللی به انزاوا کشانید. امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که تمام قتلهای برونمرزی از سوی سازمان امنیت جمهوری اسلامی صورت گرفته و حتی «علی فلاحیان» خود چند سال قبل از افشای «دادگاه میکونوس» در شهریور ۱۳۷۱ در یک برنامه تلویزیونی فاش ساخت که نیروهای اطلاعاتی رژیم عناصر و گروههای اپوزیسیون در خارج از کشور را فعالانه تحت تعقیب و مراقبت قرار دادهاند. وی همچنین در همین مصاحبه، که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش گردید، از مأمورین وزارت اطلاعات به خاطر ضربات وارده به گروههای اپوزیسیون در خارج قدردانی کرد. بنابراین آنچه که «آقای گنجی» تحت «عالیجنابان خاکستری»، «عالیجنابان سرخ پوش» و یا «شاه کلید» به افشاگری میپردازد، قبلا در «دادگاه میکونوس» به اثبات رسید و یقیناً ایشان و دوستانش از افتضاح سران جمهوری اسلامی مطلع بودند. اما اینکه چرا «آقای گنجی» در افشای پرونده قتل زنجیرهای تا آنجا پیش میتازد، که حتی جانش در خطر مرگ قرار گیرد، باید برای پیبردن به علل این امر، به منظره سیاسی – اجتماعی و رشد مبارزات مردم در چند سال اخیر نظر افکند.
امروز بحران سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در ایران به چنان ابعادی رسیده است که نه رژیم میتواند مثل گذشته حکومت کند و نه مردم تن به اطاعت به رژیم اسلامی تحت رهبری ولی فقیه میدهند. گسترش مبارزات مردم در اشکال مختلف نظیر اعتراضات کارگری، درگیریهای خونین در برخی از شهرها و یا حتی شرکت وسیع مردم در انتخابات ریاست جمهوری و ششمین دوره مجلس شورای اسلامی به عنوان اعتراض و نه بزرگ به جمهوری اسلامی همه حکایت از رشد درخشان مبارزات مردم ایران دارد.
اینجاست که در پرتو این مبارزات، اختلافات بالاییها شدت میگیرد و هر یک از جناحها برای خروج از بحران موجود پروژههایی ارائه میدهند. افشای قتلهای زنجیرهای از سوی «آقای گنجی» در همین چهارچوب قابل تبیین است. این افشاگریها محصول مبارزات مردم ایران است. در واقع این مردماند که افرادی نظیر «گنجی» و یا «عمادالدین باقی» و شرکاء را به جلو راندهاند و آنها را مقابل «عالیجنابان خاکستری»، «شاه کلید» و یا «سرخ پوش» قرار دادهاند. این افشاگریها طبیعتاً مثبت است و به تضعیف چاقوکشان حزبالهی، «شعبان بیمخ»ها، «ده نمکی»ها و رهبرشان «خامنهای» منجر خواهد شد. اما اینکه اصلاحطلبان و یا «اکبر گنجی» و دوستانش فجایع ترورهای خارج از کشور را به ترورهای داخلی ربط دهند و تا آنجا پیش روند که امنیت جمهوری اسلامی را به خطر اندازند، یک خوشبینی و خودفریبی محض است. در همین رابطه «آقای عمادالدین باقی» با صراحت میگوید که «دستاندرکاران پرونده نباید تمام یافتههای خود را یکجا عرضه کنند، در هر حال بخشی از این اطلاعات مستلزم استتار است و اطلاعاتی است که شاید تا سالها به صلاح امنیت ملی نباشد، که گفته شود» (ایران امروز ۳۰ بهمن ۱۳۷۸).
میبینید! افشاگران زنجیرهای تا آنجا پیش خواهند رفت که امنیت جمهوری اسلامی را به خطر نیاندازند. بیشک «اکبر گنجی»، نظریهپرداز اصلی قتلهای زنجیرهای، اسناد بسیاری در مورد اوضاع درونی سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی دراختیار دارد، محتملاً با بسیاری از کارکنان «ساواما»ی نظام نزدیکی دارد و لذا همین کانالهاست که ایشان با دسترسی به یک سری مدارک افشاء کننده غیرقابل انکار، «عالیجنابان خاکستری»، «شاه کلید» و «سرخ پوش» را تحت فشار قرار داده است. این افشاگریها در واقع در راستای همان اصلاحاتی است که «آقای خاتمی» و جناح «مدنیخواه» رژیم مدعی آنند. اینان برای حفظ نظام نکبتبار جمهوری اسلامی ناچارند برخی از زیادهرویهای دستگاه را قیچی کنند، برخی افراد بدنام و منفور نظام «فلاحیان»، وزیر اسبق وزارت اطلاعات، «رفسنجانی» و غیره را به حاشیه برانند.
امروز دیگر مسلمانانی نظیر «لاجوردی»ها، «سعید امامی»ها، «خلخالی»ها، «ده نمکی»ها، «فلاحیان»ها و غیره کارایی خود را از دست دادهاند و حضورشان به ضرر نظام اسلامی است، لذا محترمانه و یا از طریق داروی نظافت باید جای خود را به اشخاص «خوشنام و مدنیخواه» دهند، تا نبض زمان را در دست گیرند و برای نظام و پیشگیری از سقوط آن دست به عقبنشینیهایی زنند. البته همگان میدانند که جنایت تکاندهنده رهبران جمهوری اسلامی تنها به قتلهای زنجیرهای محدود نمیگردد.
رژیم اسلامی در خلال ۲۱ سال حاکمیت فاشیستی و ضدبشری خود بیش از صد هزار نفر را تیرباران کرده است. این رژیم حتی به دختران و پسران سیزده و یا چهارده ساله رحم نکرده است. زنان حامله نیز از اعمال جنونآمیز رژیم بیبهره نماندهاند. اینها همه در سایه «عدل اسلامی» و به زعامت امام جنایت پیشه و «عالیجنابان سرخ پوش» صورت گرفته است. ترور در ماهیت رژیم جمهوری اسلامی است. این رژیم غیرمتعارف سرمایهداری، که متکی بر ایدئولوژی اسلامی حکومت میکند، راهی ندارد جز اینکه از طریق عقبنشینیهائی در چهارچوب کنترل شده، خود را حفظ کند.
ما مشوق افشاگریهای امثال «گنجی»، که خود در شکلگیری جمهوری ترور و جنایت اسلامی نقش داشتهاند، هستیم.
ما مشوق تشدید اختلافات جناحهای هئیت حاکمه هستیم و در جهت تعمیق مبارزات مردم ایران و بهزیرکشیدن رژیم مافیایی و تروریستی جمهوری اسلامی میکوشیم. پایان•
حزب کار ایران (توفان) ۱۹ ماه مه ۲۰۲۰
*{آقای «پرویز دستمالچی» کتابی در سالهای اخیر تحت عنوان «ترور به نام الله» انتشار داده که در بخش مربوط به بررسی و چگونگی ترور «رفیق حمید رضا چیتگر» غیرمسئولانه و با کمال وقاحت تصویری سراپا دروغ را به خورد خواننده میدهد. یک نویسنده منصف و بیغرض قبل از انتشار مطالبی در مورد اشخاص یا احزاب و رخدادهای اجتماعی موظف است، دست به تحقیق و کنکاش بزند و با کسب اطلاعات همهجانبه از طریق منابع معتبر به روشنگری به پردازد و در تنویر افکار بکوشد. نویسندهای که بدون توجه به منابع و اسناد صحیح مبادرت به چاپ کتاب نماید و به جعل و دروغ و اتهام متوسل گردد، نه تنها خدمتی به مردم نمیکند، بلکه در چشم خوانندگان خاک میپاشد و به لحاظ قانونی نیز قابل پیگرد است. آقای «پرویز دستمالچی» به جای مطالعه اسناد منتشره توسط حزب کار ایران (توفان) و یا تماس با ارگانهای رسمی حزب جهت کسب اطلاع در مورد این فاجعه با شخصی به گفتگو مینشیند و به کسب اطلاع میپردازد که هرگزعضو حزب نبوده، چه رسد عضورهبری حزب باشد. از طرفی فرد مورد نظر امروز در قید حیات نیست که بتوان او را مورد پرسش قرارداد که این جعلیات از زبان اوست یا از نویسنده کتاب که از قضا با هدف خاصی رذیلانه برای بیاعتبار کردن یکی از رهبران برجسته جنبش کمونیستی به قلب حقیقت پرداخته است!}
برگرفته از توفان اکترونیکی شماره ۱۶۷ خرداد ماه ۱۳۹۹