یکم اینکه امروز، چهارشنبه اول مرداد ماه، درسی و هشتمین روز اعتصاب کارگران هفتتپه علیرغم گرمای پنجاه درجه خوزستان و وضعیت خطرناک «ویروس کرونا» و از همه مهمتر با شکم گرسنه و سفرههای خالی، به خاطر بیمسئولیتی بخش فاسد خصوصی و حامیان مرتجع آنان، کارگران همچنان به اعتراضات خود ادامه میدهند. کارگران در تظاهرات خود یکصدا فریا میزنند «مُفسد اقتصادی اعدام باید گردد»، «لغو خصوصسازی خواسته اصلی ماست!»
سی و هشت روز اعتصاب هفتتپه نشان میدهد که کارگران از مبارزه برای حقوق خود بازنمیایستند و از زندان، شلاق و بگیروببندھای کثیف جمھوری اسلامی نمیھراسند. اعتصابات قھرمانانه هفتههای اخیر و طرح شعارهای صحیح و متناسب با توازن قوای طبقاتی نشان از رشد و پیشروی کارگران دارد و این مبارزات از محدوده محلی خارج گشته حتا از حمایت سایر اقشار مردم برخوردار شده است. این مبارزات نویدبخش است و دامنه آن ھر روز با آگاهی بیشتر گسترش مییابد. حزب ما هرگونه ارعاب و سرکوب و یورش به صفوف کارگران ھفت تپه را به شدت محکوم و از مطالبات بر حق کارگران حمایت میکند. مطالبات کارگران و آنچه آنها در این سی و هشت روز طرح کردند، به قرار زیر است:
- «لغو خصوصیسازی، خواسته اصلی ماست»
- «پرداخت فوری معوقات مزدی»
- «بازگشت به کار کارگران اخراج شدخ«
- «بازداشت فوری «امید اسدبیگی» و مجازات وی»
- «بازگشت ثروتهای اختلاس شده به کارگران» و
- «پایان کار مدیران بازنشسته»
در کنار مطالبه اصلی، یعنی «لغو خصوصیسازی»، «برخورداری از تشکل قانونی مستقل»، «حذف شرکتهای پیمانکاری و اجرای طرح طبقهبندی مشاغل»، خواستههای دیگر کارگران هفتتپه است؛ اما برآوردهشدن همهی این خواستهها، نیاز به یک پیششرط اساسی و الزامی دارد: «لغو خصوصیسازی»! کارگران هفت تپه یکصدا فریاد میزنند اجرای اصل ۴۴ و تخلفات سازمان خصوصیسازی کشور، «دمار از روزگارمان درآورده و ما را نسبت به آینده شغلی خود ناامید کرده است». تخلفات سازمان خصوصیسازی در واگذاری مجتمع هفتتپه به علاوه تخلفات ارزی اخیر کارفرما، کارگران را از امید صلاحداشتن به مدیریت جدید مجتمع ناامید کرده است، چرا که تخلفات سازمان خصوصیسازی در واگذاری هفتتپه، یکی دوتا نیست. اما اساسا چرا هفتتپه خصوصی شد؟
«پرویزصداقت» (اقتصاددان) مقیم ایران، با تآکید بر تخلفات رخ داده، مشکل اصلی را در اجرای «سیاستهای تعدیلی» میداند و میگوید: کاهش و حذف یارانهی تولیدکنندگان شکر از طریق حذف یا کاهش تعرفههای واردات بر شکر در «دولت احمدینژاد» اتفاق افتاد. درست مانند اجرای سیاست هدفمندسازی یارانهها، که نظریهپردازی آن در «دولت اصلاحات» و اجرای آن در «دولت احمدینژاد» انجام شد، مبانی قانونی کاهش و حذف تعرفههای واردات قند و شکر نیز در «دولت خاتمی» تصویب و اجرای آن در «دولت احمدینژاد» انجام شد. بدین ترتیب تعرفه واردات شکر سفید و شکر خام، که در نیمهی اول سال ۱۳۸۴ به ترتیب معادل ۱۵۰ و ۱۳۰ درصد بود که در فروردین سال بعد تا آذرماه ۱۳۸۶ به شکل شگفتانگیزی به ۱۰ و ۴ درصد کاهش یافت. یعنی طی یک سال تعرفه واردات شکر سفید به یکپانزدهم سال قبل از آن کاهش پیدا کرد و تعرفه واردات شکر خام به یکسیودوم سال قبل از آن کاهش پیدا کرد. بدین ترتیب یکی از ویرانگرترین برنامههای تخریب صنعت داخلی در ایران به اجرا درآمد».
بنابراین خواست اصلی کارگران که «لغو خصوصیسازی» است، به درستی طرح گردید و از شعارهای زودرس نظیر «اداره شورایی کارخانه»، «لغو کارمزدی و انتقال قدرت به کارگران» پرهیز شده است. پرهیز از سیاست چپروانه و یا راستروانه برای سلامت و ادامه مبارزه کارگران لازم و ضروری است، در غیر این صورت از ادامه حرکت بازمیماند و دچار شکست خواهد شد.
دوم اینکه باید در هر کارزار طبقاتی نقش، وظیفه و اهداف آن جنبش یا اعتراض صنفی سیاسی را روشن و دقیق ترسیم کنیم تا راه پیشروی را برای تحقق مطالبات مرحلهای هموار سازیم. حزب طبقه کارگر باید تلاش کند و بتواند از طریق فعالان کارگری کمونیست خود در بستر مبارزه کارگری تسمههای ارتباطی خویش را با توده کارگران برقرار کنند و سیاست اتحادیهایِ حزب را از طریق کار اقناعی و فداکارانه و با هشیاری به میان کارگران ببرد و در میان آنها کسب اعتبار نماید و توانائی بسیج و سازماندهی آنها را به کف آورد. باید روشن کرد که اتحادیه صنفی کارگری نه از نظر سازمانی و نه از نظر ایدئولوژیک قادر نیست به رهبر مبارزات سیاسی طبقه کارگر بدل شود. حتی در دوران سوسیالیسم نیز نمیشود همه طبقه کارگر را در اتحادیههای کارگری متشکل ساخت، چه برسد به دوران تسلط ارتجاع سرمایهداری. این است که نیروهای انقلابی و بویژه کمونیستها باید تلاش کنند که از توسعه اتحادیههای مستقل کارگری، که مستقل از دولتهای حاکم هستند و دستنشانده این دولتها مانند «شوراهای اسلامی کارگران» در ایران نیستند، حمایت کنند، آنها را تقویت سازند. کارگران در این اتحادیهها برای مطالبات صنفی خود مبارزه میکنند. مخاطب آنها سرمایهداران هستند. کارگران خواهان «افزایش دستمزد»، «کاهش ساعات کار»، «تعیین حداقل دستمزد»، «حق بازنشستگی»، «بیمههای درمانی و اجتماعی»، «حق اعتصاب و مرخصی با استفاده از دستمزد کامل»، «حق تشکل»، «تساوی دستمزد زنان کارگر با مردان کارگر در مقابل کار مساوی»، «مرخصی در زمان بارداری با استفاده از حقوق» و «ممانعت از خصوصیسازیها» … هستند. اتحادیه کارگری تنها برای بهبود شرایط زندگی کارگران مبارزه می کند و نه برای سرنگونی حکومت وقت. اتحادیه کارگری برای آن است که در چارچوب مناسبات حاکم و از جمله در چارچوب مناسبات سرمایهداری حاکم، برای بهبود شرایط زندگی خود، یعنی برای بهبود شرایط استثمار و بهرهکشی از طبقه کارگر مبارزه کند. اتحادیه کارگری برای سرنگونی نظام سرمایهداری نبوده و نیست. اعتصابات کارگری به عنوان ابزار فشار طبقه کارگر به سرمایهداران برای سرنگونی نظام سرمایهداری نیست، برای وادارکردن سرمایهداران به عقبنشینی و دادن امتیازات بیشتر به طبقه کارگر است. طبقه کارگر در این مبارزه است که انعطاف را یاد میگیرند و شیوه عقبنشینی و تعرض در مبارزه را میآموزد. در این مبارزه است که طبقه کارگر صیقل مییابد و آموزش میبیند. اعتصابکردن توسط کارگران، یعنی در زمانی حسابشده به سازش با طبقه سرمایهدار دستزدن. اعتصاب یعنی انعطاف در مبارزه صنفی و سرانجام به مصالحه و آشتی با سرمایهدار رسیدن. مهم ولی این است که در این بستر، اتحادیه کارگری با سرمایهای که گذارده و به بسیجی که موفق شده است، تا به چه حد از خواستهای ماهیتاً قابل تحقق خود را بهدست میآورد. این مسئله وابسته به توازن قواست. شکست یا پیروزی در یک مبارزه صنفی را بر این اساس تعیین میکنند. با یک اعتصاب کارگری نمیشود نظام سرمایهداری و یا حتی امپریالیسم را سرنگون کرد. فقط منحرفین «چپ» میتوانند چنین تصوری از مبارزه طبقه کارگر داشته باشند و چنین انتظارات غیرواقعی از اهداف و ماهیت اتحادیههای کارگری در سر میپرورانند و آن را برای مردم تبلیغ میکنند. لنین حتی در دوران پیروزی سوسیالیسم در شوروی، که «دیکتاتوری پرولتاریا» در زیر رهبری حزب طبقه کارگر مستقر شده است، چنین انتظاراتی از اتحادیه کارگری نداشت. وی تأیید میکرد که: «بههیچوجه نباید از اعضاء اتحادیه، پیروی از نظریات سیاسی را خواستار شد؛ در این مورد و نیز در مورد رابطه مذهب، اتحادیهها باید غیرحزبی باشند. از اعضاء اتحادیه در یک کشور پرولتری باید، تنها درک انضباط رفیقانه و ضرورت اتحاد نیروهای کارگری برای دفاع از مصالح زحمتکشان و کمک به قدرت حاکمه زحمتکشان، یعنی حکومت شوروی را خواستار بود» («درباره نقش و وظایف اتحادیهها»، منتخبات لنین به فارسی، جلد دوم، قسمت دوم).
سوم اینکه عدهای که مخالف «حزبیت»، مخالف طبقه کارگر برای کسب قدرت سیاسی و استقرار «دیکتاتوری پرولتاریا» و مخالف برپائی جامعه سوسیالیستی واقعی هستند، از در عقب وارد میشوند و مخالفت خویش را با سوسیالیسم نه صمیمانه، بلکه ریاکارانه و آن هم در زیر نقاب «چپ» به این نحو بیان میکنند، که کارگران به حزب نیازی ندارند. کارگران به رهبری نیازی ندارند، به زعم آنها برای جنگیدن نیازی به ارتش و ستاد فرماندهی نیست، کافی است در عرصههای گوناگونِ کارِ صنفی، اتحادیههای گوناگون بوجود آیند، نظیر اتحادیه: صنف خبازان، اتحادیه صنف کفاشان، نقاشان، اتحادیه صنف رانندگان شرکت واحد، اتحادیه صنف… که از سرمایهداران مستقل هستند و برضد آنها و برای برچیدن نظام سرمایهداری بسیج شوند. این اتحادیهها باید خواستهای خویش را روز به روز افزایش دهند تا منجر به سرنگونی نظام سرمایهداری و سرمایهداران شود. این اتحادیههای متعدد، که بیان «پلورالیسم سوسیالیستی» هستند، سوسیالیسم را مستقر میکنند!؟ این عده وظایف مبارزه مطالباتی طبقه کارگر را، که باید در چارچوب نظام سرمایهداری مبارزه کند، از وی میگیرند و میطلبند که آنها نظام را برچینند و وظیفه حزب را که هدفش کسب قدرت سیاسی است، به عهده گیرند. این عده در عمل با این سیاست چپروانه هم به اتحادیههای کارگری و هم به حزب طبقه کارگر صدمه میزنند و در خدمت سرمایهداران کاری میکنند که کارگران هیچگاه نتوانند از ابزار مناسب برای بسیج همرنجان و همرزمان خود که در سطوح متفاوت رشد فکری و آمادگی ذهنی هستند برای هدف واحد استفاده کند و در یک جبهه قرار گیرند. روشن است که برای اعتصابکردن و افزایش دستمزد نیازی به کمونیست شدن نیست.
ما امروز دراین عرصهها با نظریات انحرافی و ضدحزبی گوناگونی روبرو هستیم که استعداد آنها تنها در خرابکاری در اعتراضات و اعتصابات کارگری است. متأسفانه هستند سازمانها، احزاب و نیروهائی که به جای طرح مسئله رهبری حزبی و سیاسی جنبشهای خودجوش و ضرورت عاجل آن، خود به دامان این جنبشها میافتند و برآنند و یا حتی کوشش واهی و بیهوده میورزند که این جنبشها یا خود به خود به پیروزی نایل آیند، و یا آنکه از درون آنان بدون وجود رهبری، یک تئوری انقلابی بیرون آید. در درون جنبش کارگری این وظیفه را اکونومیستهای قدیم و جدید به عهده گرفتهاند. در جنبشهای خودبخودی اگر کمونیستها قادر نباشند، رهبری را به دست بگیرند و با تکیه به ایدئولوژی سوسیالیسم، آنها را به هدف مطلوب برسانند، این جنبشها تحتتأثیر افکار حاکم بورژوائی به انحراف، سازش و یا شکست کشانده میشوند. رهبری کمونیستی به تئوری انقلابی نیاز دارد و این تئوری چیزی نخواهد بود، جز سوسیالیسم. تئوری این ضدانقلابیها این است که تودهها و یا توده طبقه کارگر خودش خودش را آزاد میکند و نیازی به قیم و حزب ندارد. حتی آنها بیمورد نیز به عباراتی از مارکس توسل میجویند که ربطی به بحث ما ندارد. ولی آنها قادر نیستند توضیح دهند اگر مارکس و انگلس مخالف حزب و سازمان بودند و آزادی طبقه کارگر را به دست خود و به مفهوم دشمنی با تشکیلات میدانستند، به چه مناسبت «بیانیه حزب کمونیست» را تدوین کردند که انتشار آن دنیا را تغییر داد؟
عدهای دیگر به حزب اعتقادی ندارند و در مقابل حزب پرچم «شورا» را برمیافرازند و مدعی میشوند که کمبود در جنبش خودبخودی اخیر، ناشی از آن بوده است که این جنبش با فقدان رهبری «شورا»ها روبرو گشته است که گویا تنها «شوراها» قادرند این جنبش را هدایت کنند. اینکه از نظر مارکسیستی – لنینیستی خود «شورا»ها به تئوری کمونیستی و رهبری حزب کمونیستی، که ستاد فرماندهی طبقه کارگر است، نیاز دارند، برای آنها مطرح نیست و آنها با نفی «حزب» به بیراهه خویش ادامه میدهند. ولی کمونیستها میدانند که حزب کمونیست ستاد فرماندهی در مبارزه طبقاتی و دورنمای مبارزاتی طبقه کارگر است. حزب است که لشگر پرولتاریا را به سر منزل مقصود میرساند و با دیکتاتوری پرولتاریا بنای ساختمان سوسیالیسم را هدایت کرده و کشور را اداره میکند.
این امر که توده عظیم زحمتکشان بدون آگاهی به فن مبارزه سیاسی و قانونمندیهای تکامل جامعه و مبارزه، خود بخود به مارکسیسم دست مییابند، تنها میتواند از ناآگاهی و بیخبری این نیروهای منحرف «چپ» سرچشمه گیرد و یا ناشی از عدم آموزش از تجربه بیش از صد سال مبارزه زحمتکشان و کارگران و تودههای انقلابی مردم تحت ستم باشد که هرگونه جریانات انحرافی آنتی آتوریته، اکونومیسم و غیره را پس از سالها تجربههای تلخ از سر راه خویش برداشتهاند.
اعتراضات کارگری کنونی نه تنها از فقدان رهبری حزب قدرتمند و مورد اعتماد عمومی کمونیستی رنج میبُرد، از رهبری حتی اتحادیههای سراسری مستقل صنفی و استخواندار نیز برخوردار نمیباشد، چه رسد به اینکه توان سلب مالکیت ازسرمایهداران و اداره شورایی کارخانه را داشته باشد!!
مدتهاست سکتهای چپاندرقیچی ما از واگذاری شرکت به «شورای کارگران و لغو کارمزدی» سخن میگویند! به راستی لنین اگر زنده بود، نام کتاب «بیماری کودکانه چپ روی در کمونیسم» را به بیماری روانپریشانه چپروی در کمونیسم تغییر می داد و این محافل مالیخولیازده را به شلاق میگرفت!
با شورا شورا گفتن و حلوا حلواکردن یک تظاهرات صنفی فاقد یک رهبری کمونیستی، که حتا توان دریافت حقوق معوقه خود را ندارد، نمیتوان با شعار «واگذاری شرکت به کارگران» و «اداره شورایی تولید» به میدان آمد و در مقابل مبارزه صنفی و روزمره کارگران سنگاندازی کرد! این بیماری را باید با ترویج «حزبیت» و ارتباط آن با جنبش کارگری و یک مبارزه جانانه ایدئولوژیک پاسخ داد! حزب ما سالهاست با انتشار مقالات متعدد به انحرافات چپ و راست در اعتراضات کارگری برخورد کرده و به مهمترین مبانی تئوریک آن پاسخ داده است.
کارگران هفتتپه و همه کارگران ایران نیازمند به تشکیلات واحد، منسجم و مستقل خود هستند، تا بتوانند با وحدت و یکپارچگی در مقابل گرازهای حاکم بایستند و حقوقشان را از حلقوم این جانوران بیرون کشند.
حزب ما از اعتصاب کارگران هفتتپه با تمام قوا حمایت میکند و در پاکیزگی اعتراضات کارگری از هیچ کوششی دریغ نخواهد ورزید.
زنده باد مبارزه کارگران هفت تپه علیه ظلم و ستم سرمایهداران !
زنده باد وحدت و تشکیلات کارگران هفت تپه!
برگرفته از توفان الکترونیکی شماره ۱۶۹ نشریه الکترونیکی حزب کار ایران مردادماه ۱۳۹۹