بر آن بودیم که درباره نقش «افکار عمومی» و نگاه مارکسیسم به آن در «توفان الکترونیکی» مطلبی انتشار دهیم که خبر ناخوشایند تأیید حکم بدوی اعدام سه جوان به نامهای «امیرحسین مرادی»، «سعید تمجیدی» و «محمد رجبی» از سوی دیوان عالی کشور در تاریخ ۲۴ تیرماه، به دستمان رسید. ساعتی بعد اطلاع پیداکردیم که یکی از کاربران تویتر در اعتراض به تأیید این حکم، تویتی نوشته است با این عنوان که «اعدام نکنید!». این تویت کوتاه تبدیل شد به هشتگ «#اعدام نکنید» و از آن زمان تا به امروز که این مطلب را مینویسیم، نزدیک به ۹ میلیون بار مورد استفاده قرار گرفته است. این پشتیبانی جهانی از یک هشتگ ساده «#اعدام نکنید» ما را بر آن داشت تا در اینجا و در خصوص این موضوع، کوتاه به نقش و تأثیر «افکار عمومی» به طور مشخص به زوایا و نکاتی اشاره کنیم که توجه به آنها میتوانند برای تداوم و تعمیق مبارزات مردم ما موثر واقع شوند.
روشن بود که این حمایت میلیونی آنگونه که حاکمیت مدعی است، واکنشی حساب شده و از قبل برنامهریزی شده نبود. آنگونه که تسنیم مینویسد: «…اما صحنهگردانان و آتشبیاران این معرکه کسان دیگری هستند…» اینکه عناصری با مردم و کشور بیگانهاند و در هر مسأله کوچک و بزرگ در پی تأمین منافع و پیشبرد سیاست خود هستند، مایه شگفتی نیست. آنچه که حیرتانگیز است، بیان خواستی است عظیم در قالب یک جمله امری کوتاه «اعدام نکنید!» که از سوی جوانی در دل تهران به طور خودجوش و بیهیچ هماهنگی برخاست و میلیونها نفر از سراسر جهان به آن پیوستند. ویژگی همین خودجوشبودن و مردمیبودن این مطالبه بود که باعث شد «اعدام نکنید» به عنوان جدیترین و ماندگارترین مطالبه فضای مجازی ایرانیان مطرح شود.
هشتگ «اعدام نکنید!» تبلور یک خواست انسانی است که مرز نمیشناسد. هر انسانی در هر نقطهای از زمین، که زندگی کند، آنرا میفهمد و درست تشخیص میدهد. این همان عرصه عمومی است که در آن تودهها نقش میآفرینند و حاکمیتها را در اینجا و آنجا به عقبنشینی وامیدارند. از اینروست که حاکمیتها و دولتها مجبورند برای اتخاذ سیاستهایشان به تحلیل و بررسی «افکار عمومی» بپردازند. این خود میرساند که تسلط بر عرصه عمومی، تسلط بر «افکار عمومی» را ضروری میسازد. وجود دستگاههای عریض و طویل تبلیغاتی و رسانهای جهان موید این واقعیت است. این خود نشان میدهد که جامعه عرصه مبارزه طبقاتی و حوزه عمل دولت است. دولت نمیتواند نسبت به آنچه در سطح جامعه رخ میدهد، بیتفاوت باشد؛ اینکه دغدغه مردم کدامند؟ تا چه حد در قبال سیاستها و طرحهای دولت از خود اقبال و ایستادگی نشان میدهند؟ بنابر این هیچ دولتی نمیتواند افکار عمومی را نادیده انگارد و آنرا کم ارزش جلوه دهد. هر جا که دولتی در برابر خواست و مطالبات مردم عقبنشینی کرده است، نتیجه بسیج افکار عمومی بوده است. «ربیعی»، سخنگوی دولت خود اذعان دارد که «برای جامعه امکان بروز تحرکات اجتماعی و انتقال ناآرامیهای ذهنی به ناآرامیهای فیزیکی را کاملاً متصورم» (تأکید از توفان الکترونیکی).
رسانههای حاکمیت از «کیهان» گرفته تا «تسنیم» از اینکه بسیج افکار عمومی توانسته است علیه تأیید حکم اعدام یک مسأله حقوقی را از عرصه قضائی به عرصه سیاسی بکشاند، شاکیاند. تو گوئی هیچ امری در جمهوری اسلامی ایران از عرصه سیاست جدا نیست. وقتی که حاکمیت در تمامی عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حضور دارد، نمیتواند جلوههای زندگی اجتماعی مردم از آن بیتأثیر بمانند. هرگونه نزاع و درگیری مردم با دولت – حاکمیت ماهیت سیاسی دارد. رژیم ایران بیهوده میکوشد این واقعیت را از محتوی تهی سازد. خبرگزاری تسنیم مینویسد: «تبدیل یک مسئله قضایی و حقوقی به یک کمپین سیاسی پرسروصدا علیه یک سیستم سیاسی، میتواند یک موضوع را از ریل مناسب خود خارج کرده و تبدیل به یک نزاع سیاسی کند؛ مسیری که مشخصاً بسیار سختتر و پرحاشیهتر از یک مسیر حقوقی و قضایی ساده است». همین رسانه اضافه میکند که «این کمپین بیشتر در راستای اعدام است و نه برخلاف آن». این به این معنی است که هدف از ایجاد این کمپین تحریک و برانگیختن دستگاه قضائی کشور است تا این حکم به اجرا گذاشته شود. یعنی اگر قوه قضائیه این حکم را به اجرا بگذارد، نه خواست حاکمیت بلکه واکنش به فشار افکار عمومی بوده است که یک مسأله حقوقی را به یک مسأله سیاسی تبدیل کرده و موجب شده سیاست در امور حقوقی دخالت کند و منجر به اجرای حکم اعدام شود. همین خبرگزاری از جوانانی که در این کمپین شرکت کردند به نام «بیاطلاع و ناغافل» نام میبرد و به آنها این پند و اندرز را میدهد که «یک شهروند معمولی قبل از هرگونه مشارکت در چنین پروژههایی باید تحقیق کند تا اولاً مشخص شود چند و چون ماجرا دقیقاً چیست؟ و ثانیاً صحنهگردانان این نوع پروژههای سیاسی چه کسانی هستند؟ قطعاً هر فردی آنگاه که میبیند ناغافل با امثال ترامپ و مریم رجوی و رضا ربع پهلوی هم سو و هم موضع شده، باید در موضوع تردید کرده و کاوش عمیقتری در ماجرا انجام دهد و اسیر فضاسازیهای مجازی نشود».
باید توجه داشت که دخالت عناصر خارجی، به تنهائی ماهیت یک حرکت اجتماعی را به زیر سوال نمیبرد؛ آنگونه که حاکمیت میکوشد آن را القاء نماید. دخالت عناصری از این دست در کمپین «اعدام نکنید!» که یقیناً با هدف بهرهجوئی و سوء استفاده انجام میگیرد، از استقلال حرکت خودجوش مردمی نمیکاهد. رشد و تبلور آن، حقیقتی است عینی که نمیتوانست از دید عناصری مثل ترامپ و رضا پهلوی و غیره… بدور افتد. این بود که در آن دخالت کردند تا شاید از این نمد کلاهی برای خودشان بسازند. «ربیعی» اذعان دارد که «هزاران توئیت دیگر را ببینیم که چه موافق آن باشیم و چه مخالف، باید بپذیریم که دارای خاستگاهی طبیعی درون جامعه ایران نیز هستند». زمانی که سران اسلامی ایران به دنبال استقرار «مردم سالاری دینی» رفتند، و متأثر از روح زمان «حق اعتراض» در قانون اساسی برسمیت شناخته شد، خود میدانستند که «این انتخاب بیهزینه نیست» به قول ربیعی «به رسمیت شناختن حق اعتراض، خطر تحریک سوءاستفادهکنندگان به اقدامات جهتدار را هم بهدنبال دارد و تعهد به شنیدن صدای مردم، مستعد موجسواری دشمنان هم میشود».
دولت ایران کمپین «اعدام نکنید» را دامی تصور میکند که گویا برای نظام پهن شده است و برای گرفتار نیامدن در آن، «هوشمندی» میطلبد که از قرار رژیم ایران از این «بصیرت» برخوردار است، آنگونه که سخنگوی دولت، «ربیعی» اظهار میدارد؛ این کمپین «…. هدفی جز تسریع و القای شتابزدگی در صدور و اجرای حکم تعقیب نمیکرد. هوشمندی ما در این است که در این دام نیفتیم. هدف اینان کوبیدن بر طبل خشونت در جامعه ایران است و نه دفاع از جان سه جوان». همه شواهد حاکی از آن هستند که حاکمیت تاکنون در برابر فشار افکار عمومی داخل و جهان از اعدام این سه جوان عقب نشسته است، علیرغم اینکه آنرا عملی «هوشمند»انه تلقی میکند.
قصد حاکمیت از اعدام این سه جوان، به دلیل تخریب اموال عمومی و شرکت در جنبش آبانماه ۹۸ این است که قدرت و قاطعیت خود را به نمایش بگذارد و پیامی باشد برای ناآرامیهائی که در آینده نه چندان دور انتظار آن میرود. کمپین «اعدام نکنید» توانست افکار عمومی را علیه این قصد حاکمیت بسیج کند؛ نتیجه اینکه اجرای حکم اعدام تا اطلاع ثانوی به اجرا در نمیآید. مسکوت گذاردن اجرای این حکم را ربیعی «هنر سیاسی» تلقی میکند که گویا «دغدغه» این دارد که «صدای گروه اول [مردم] در این هیاهو شنیده نشود. آنها به هر تعدادی که باشند، جزئی از ملت و مردم ما هستند و به همان اندازه اهمیت دارند». دولت ریاکارانه عقبنشینی خود را واکنشی منطقی به «تلاش مدنی شهروندان برای شنیده شدن و پاسخ حاکمان برای شنیدن صدای بیپیراهه مردم» نشان میدهد و با این رأفت اسلامی گویا «فرصت تجدید عهد با آرمانهای انقلاب» را فراهم آورده است.
سخنگوی دولت در ارتباط با حکم اعدام این سه جوان و کمپین «اعدام نکنید!» اظهار میدارد که «صرفنظر از بهرهجوییها و مداخلههای خارجی، تلاش مدنی شهروندان برای شنیده شدن و پاسخ حاکمان برای شنیدن صدای بیپیرایه مردم، از برکات انقلاب است که فرصت تجدید عهد با آرمانهای انقلاب ما را فراهم میکند. این یکی از مهمترین دارایی ماست که ارزش پاسداری و مباهات دارد». کدام «عهد»؟ این ادعای کذب با واقعیت عینی و زندگی اجتماعی مردم ما هیچ قرابتی ندارد. حاکمیت نمیتواند با مردم «تجدید عهد» کند، چرا که از روز نخست با عهدشکنی بر اریکه قدرت نشست و با سرکوب و اعدام آزادیخواهان و ایجاد جو فشار و خفقان توانست با اتکاء به بازوی نظامی خود بر امور جامعه مسلط گردد. حاکمیت امروز پس از ۴ دهه که از ترس خروش گرسنگان به وحشت افتاده است، حاضر است به «صدای بیپیراهه مردم»، این «مهمترین دارائی» نظام، گوش دهد؟ مبارزات روزانه طبقه کارگر و اقشار زحمتکش کشور ما (رجوع شود به گزارش «جبهه نبرد طبقاتی» در همین شماره) خلاف این ادعا را اثبات میکند.
برگرفته از توفان الکترونیکی شماره ۱۶۹ نشریه الکترونیکی حزب کار ایران مردادماه ۱۳۹۹