در مبارزه با مذهب نمیتوان به زور اسلحه متوسل شد و با قهر و اجبار مردم، توهین به اعتقادات و به آتشکشیدن کتاب مقدسشان و به راه انداختن جنگ صلیبی …. وادارشان کرد از تعلقات مذهبی و اعتقادات دینی خویش دست بردارند. این اعتقادات ریشۀ چند هزار ساله در میان مردم دارند و زمینهﻫﺎﯼ مادی برچیدن آن، که به درجۀ آگاهی عمومی نیاز دارد، هنوز به طور کامل فراهم نشده است. این است که شمشیرکشیدن بر روی مذهب و از جمله مذهب اسلام و شعار کودکانه «مرگ بر اسلام» دوای درد نیست و نظر کسی را نسبت به اسلام تغییر نمیدهد، برعکس منجر به آن میشود که مسلمانان و نه تنها مسلمانان حتی اتباع لامذهب این ممالک نیز خود را مورد تعرض و تهاجم حس کنند و در مقابل یورش دشمن مذهبی، که در حقیقت انگیزۀ سیاسی را به یدک میکشد، جبههگیری کنند، به یورش متقابل دست زنند. ما از شکست «بیسمارک» در آلمان در مبارزه با مذهب با توسل به زور سخن نمیرانیم، چون به گذشتۀ نزدیک تعلق ندارد؛ ولی خوب است به گذشته نزدیک و تجربۀ چند ده سال اخیر نظری افکنیم.
نازیﻫﺎ در جنگ جهانی دوم میلیونﻫﺎ یهودی را سربه نیست کردند و به طور سیستم یافته و ماشینی تصمیم گرفتند آنها را از بین ببرند. آیا در کارشان موفق شدند؟ هرگز! نتایج کار نازیﻫﺎ واکنشی را در جهان و در میان یهودیان موجب شد که از آن واکنش کشور متجاوز و صهیونیستی اسرائیل پدید آمد که خودش با عدم آموزش از گذشته مانند نازیﻫﺎ در پی قتلعام فلسطینیﻫﺎست. دولت ایران سالﻫﺎست که بهائیان را مورد تضییق و زندان و شکنجه و اعدام قرار میهد و اماکن مقدس آنها را نابود میسازد و جان و مال و ناموسشان را آزاد اعلام میکند. آیا رژیم اسلامی ایران قادر شده است از نفوذ بهائیان بکاهد؟ هرگز! قرنﻫا اکثریت سنی، شیعیان را مورد تعقیب و آزار قرار میدادند و ما با آخرین نمونۀ آن در لبنان و عراق و عربستان سعودی و یمن و بحرین و پاکستان و… روبرو هستیم. آیا آنها قادر شدهﺍند از نفوذ شیعه جلو گیرند؟ هرگز! برعکس این اقدامات موجب مظلوم نمائی این مذاهب شده و زمینۀ همبستگی و قدرت آنها را افزایش داده است
پیروان فرقۀ حکمتیه و برخوردشان به اسلام
پیروان «منصور حکمت»، که سیاست ضدمذهبی آنها در خدمت صهیونیستﻫﺎ و بنیادگراهای مسیحی است، با افتخار از تروریست خواندن پیامبر اسلام حمایت کردند، در تأیید سیاست امپریالیستﻫﺎ و صهیونیستﻫﺎ اعلامیه پخش کردند و به عنوان مسلمانان توبهکار سازمان علم نمودند و در کنار صهیونیستﻫﺎ همۀ حقوق دموکراتیک مهاجرین مسلمان را در اروپا در کنار نازیﻫﺎ و صهیونیستﻫﺎ به زیر پا گذاردند. باید از آنها پرسید که چرا در جشن کتابسوزان، که نتیجۀ منطقی اقدامات گذشته آنهاست، شرکت نمیکنند؟ به چه مناسبت رهبران این جریان صهیونیستی در شهر کلن آلمان فدرال مراسم چهارشنبه سوری آتش زدن قرآن را به استناد حمایت از آزادی اندیشه و بیان، مطرح نمی کنند؟ از چی میترسند؟.
حقیقت این است که این عده در کادر سیاست امپریالیسم آمریکا، که خطوط اساسی آنرا میتوان در اثر «ساموئل هانتیگتون» تحت نام «نزاع تمدنﻫﺎ» یافت، حرکت میکنند و با اشارۀ دست «اوباما» بالا و پائین میروند. وگرنه اگر ذرهﺍﯼ به اصول ادعائی خویش اعتقاد داشتند، باید مراسم قرآنسوزی راه میانداختند، فراخوان میدادند و از کشیش آمریکائی مانند بار گذشته، که از کاریکاتوریست دانمارکی حمایت نمودند، پشتیبانی میکردند. این تناقضگوئی و سردرگمی آنها در بهترین حالت ناشی از آن است که آنها ماهیت این مبارزهﺍﯼ را که درگرفته است، نمیبینند و نمیفهمند. آنها در سطح باقی میمانند و تصور میکنند که گویا واقعاً نزاع بر سر آن است که یکی هوادار تمدن و ضدمذهب است و دیگری هوادار مذهب و دنبالهرو سنت است. در حالی که این یک مبارزۀ سیاسی است و باید آن را در کادر سیاست نظم نوین امپریالیست آمریکا و سیاستﻫﺎﯼ راهبردی آن تحلیل کرد.
مبارزه با مذهب، مبارزه با نادانی و جهل عمومی است و این امری نیست که در طی دهﻫﺎ سال عملی باشد. به این جهت کمونیستﻫﺎ همیشه مبارزه با مذهب را در متن مبارزۀ طبقاتی دیده و از دریچۀ منافع مبارزۀ طبقاتی به آن برخورد کردهﺍند. یک کارگر نمازخوان که در تظاهرات و اعتصاب شرکت میکند و قرآن کوچکی در جیب دارد صدها بار ارزش و تأثیرش برای مبارزه بیشتر از یک روشنفکر سکولار، که برای امپریالیسم و صهیونیسم خوشرقصی میکند و قرآن را آتش میزند و برضد پیامبر اسلام به عنوان فرد تروریست اعلامیه پخش میکند، بیشتر است. مبارزه با مذهب مبارزهﺍﯼ طبقاتی، مبارزهﺍﯼ طولانی است که حتی بعد از استقرار دیکتاتوری پرولتاریا در کشورسوسیالیستی نیز به پایان نمیرسد. باید ریشهﻫﺎﯼ رشد مذهب را با تنویر افکار و اقناع خشک کرد و نه با شعار مرگ بر دین و چوبۀدار.
آنهائی که ریگی در کفش دارند و آلوده به تئوریﻫﺎﯼ ارتجاعی «منصور حکمت» هستند، پیروان سیاستﻫﺎﯼ امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه و جهاناند. مشکل این افراد و جریانات، اگر از سر ضعف تئوریک و نادانی نباشد، حتماً از سرخود فروختگی و به نان و نوائی رسیدن است. انسان در عجب میماند، هرگاه کوچکترین انتقادی به اوضاع دهشتناک افغانستان، عراق، لیبی و فلسطین میشود و به اشغال و کشتار مردم توسط امپریالیستﻫﺎﯼ «مدرن» و «متمدن» اشاره میگردد، عدهﺍﯼ تُرش میکنند و به خود میگیرند. این نشاندهندۀ عدم درک صحیح این افراد از ماهیت امپریالیسم، دیدن درخت اما ندیدن جنگل است و در تونل تاریک طی طریق میکنند. «منصور حکمت» از اشغال افغانستان دفاع کرد آنرا مثبت ارزیابی نمود، «زیرا بر این باور بود که امپریالیسم موجب تضعیف اسلام سیاسی در افغانستان و منطقه خواهد شد». چه فقری! صهیونیستﻫﺎﯼ نژادپرست اسرائیل و آدمخواران ناتو برای چنین «اندیشهمندی» کف میزنند. بهتر از این نمیشود به امپریالیسم در منطقه خدمت کرد.
برگرفته از توفان الکترونیکی شماره ۱۶۹ نشریه الکترونیکی حزب کار ایران مردادماه ۱۳۹۹