برخی رسانههای فارسیزبان خارج از ایران به بهانه درگذشت «بهمن مفید» با همان سبک و سیاق همیشگی در ترسیم فضایی نوستالژیک از دوران گذشته دست به کار شدند و به پوشش خبری درگذشت این هنرپیشه نه چندان پُرکار سینمای ایران پرداختند. فارغ از بررسی و نقد کارشناسی کارنامه بازیگری «بهمن مفید» باید اذعان داشت که بخش بزرگی از شهرت این هنرپیشه ایرانی مرهون نقش کوتاه او در ارائه تک گویهای در سکانسی از فیلم «قیصر» «مسعود کیمیایی» است که احتمالاً اولین حضور سینمایی او نیز محسوب میگردد.
«قیصر» در زمانه خود انصافاً فیلمی خوش ساخت و موفق بود، اما موفقیت در بیان چه موضوعی؟ پرسش اینجاست.
روایت دختر تیرهروزی که بکارت خود را در اثر تجاوز مردی از دست داده و در اثر شرمی که از این ماجرا احساس میکند در عوض دادخواهی و پناهبردن به خانواده و جامعه برای از بینبردن این تجاوزو لکه ننگ از دامان خود و خانواده دست به خودکشی میزند.
این دست مایهای است برای نویسنده و کارگردان فیلم که مفاهیمی چون ناموسپرستی و انتقام شخصی، که برازنده کاراکتر اصلی فیلم است و از قضا مفاهیم مورد علاقه بخش لمپن جامعه با هنرمندی، احیا و به خورد مخاطب داده شود.
«خان دایی» (جمشید مشایخی) به عنوان نماد اخلاق عقیم و وامانده سنتی به فرمان (ناصر ملک مطیعی) برادر بزرگتر نهیب میزند که دوران چاقوکشی سرآمده و یادآور میشود که تو توبه کردهای و نباید دست به چاقو ببری، مادر (ایران دفتری ) بر سجاده نشسته و انگار کاری جز نیایش از دستش برنمیآید. اصولاً کاراکتر زن در این فیلم منفعل است .از نامزد «قیصر» (پوری بنایی) گرفته، که در سکانسی چای میریزد و چون ضعیفه مفلوکی هنگام صحبت با «قیصر» نگاهش را پائین میاندازد، یا رقاصهای که به پاس مردانگی «قیصر» حاضر است خود را در اختیار او بگذارد. شاید فعالترین زن داستان خواهری است که خودکشی کرده. اگر خودکشی را به مثابه یک اعتراض به سنت و جامعه بیانگاریم، تنها اوست که دست به اقدام زده.
«خان دایی» حق دارد؛ دوران جاهل کلاه مخملی که «ناصر ملک مطیعی» سمبلاش بود، سرآمده. او دیگر نمیتواند شکم گرسنه گیشه را پُرکند. چاقو را باید به دست کسی داد که شایسته دفاع از این مفاهیم است. صحنه لات جدید میخواهد. کافه همان کافه همیشگی است. رقاصه، همان رقاصه. عرقخوری همان که در گذشته بود، ولی با چاشنی خوشزبانی «بهمن مفید» و دست آخر ارائه هنرمندانه نقش «قیصر» توسط «بهروز وثوقی».
صحنه اینبار جنایت واقعی میخواهد. دیگر جدالهای ناشیانه گذشته با استفاده از سیاهی لشگر و مشت و لگد و معلقهای آبکی کارساز نیست. اینبار گرمای رد خون بیواسطه بر روی صورت و گردن قاتل در سکانسی در حمام عمومی شکل میگیرد.
«قیصر» ستایشگر جهل و خرافه و نادانی است. «قیصر» پاسدار ناموسپرستی و نرینگی و مردسالاری است. «قیصر» روایت هنرمندانهای از احیا مفاهیمی است که شاید به زعم منتقدی در همان عصر داشت در ابتذال خود میپوسید و «کیمیایی» جان تازهای به آن بخشید.
توفان الکترونیکی شماره۱۷۱ نشریه الکترونیکی حزب کارایران شهریورماه ۱۳۹۹