«انتخابات» ریاست جمهوری ۱۴۰۰ در ایران و پیروزی از پیش مهندسی شده «ابراهیم رئیسی» در آن نه تنها دیگر نمایشی از «دموکراسی»چون چند دوره گذشته دربرنداشت، بلکه بیانگر چهره ارتجاعی واقعی حاکمان در جمهوری اسلامی بود.
در منظر آگاهان سیاسی، که بسیار پیش از این از ماهیت ارتجاعی و قرون وسطایی رژیم سرمایهداری اسلامی مطلع بودند و از ابتدای شکلگیری نظام شیوههای حذف فیزیکی و یا انزوای فعالین سیاسی از سوی نو قدرتان برایشان روشن بود، نه تنها رد صلاحیتهای شورای نگهبان شگفتانگیز بهنظرنمیرسید، بلکه آنرا در راستای اعمال گذشته رژیم بدیهی میدیدند.
آنچه امروز اسباب رنجش خاطر «اصلاح طلبان» را در عدم تأیید صلاحیت کاندیداهای مورد نظرشان آزرده ساخته است، چیز تازهای نیست، بلکه همان طریقی است که طی بیش از چهار دهه گذشته در کنار اسباب دیگری همچون اعدام و حبس و ترور مانع حضور هر اندیشه دیگری در مراکز تصمیمگیری شده بود. همان سبک و سیاقی که در سالهای دهه شصت در غیاب رسانههای اجتماعی و با بهرهگیری از به قول خودشان نعمت جنگ فاجعه کشتار زندانیان سیاسی دمکرات و چپ را در بیخبری عمومی رقم زد. همان روشی که در سالهای ابتدایی قدرتگیری با محوریت همین به اصطلاح اصلاحطلبان امروز زمینه حذف و انزوای بسیاری از اندیشمندان را فراهم کرد.
علیرغم نمایش بیست ساله «اصلاحطلبان» در مشروعیت بخشی به رژیم، که حقیقتاً باعث خطای باصره در سطح گستردهای از مردم نیز گشته بود، شرایط امروز حکومت از لحاظ مشروعیت دموکراتیک با توجه به وقایع آبان ۹۶ و ۹۸ و همچنین عدم مشارکت معنادار بیش از پنجاه درصد حائزین حق رأی در انتخابات اخیر چیزی شبیه روزهای پایانی دهه شصت چه بسا بدتر است.
ولی نباید از نظر دور داشت که اینبار حاکمیت با سنجش دقیق هزینه ،فایده عمل خود برچسب عدم مشروعیت را به بهای یکپارچه سازی قدرت در شرایط حساس داخلی و خارجی به جان خریده و ابایی از بدنامی مکرر ندارد. آنچه امروز برای حکومت از اهمیت به سزایی برخوردار است یک صدایی در بعد بین المللی با هدف برون رفت از بن بست به وجود آمده پس از خروج آمریکا از برجام و اطمینان بخشی به شرکایی چون چین و روسیه از آینده پس از مرگ رهبر در ثبات سیاسی در ایران است ،عاملی که نقش اساسی در توافقنامه راهبردی اخیر بین ایران و چین بازی میکند.
از منظر خارجی آنچه آمریکا و اپوزیسیون ایرانی تحت حمایتاش را برانگیخته تا تیغ انتقاد به انتخاب «رئیسی» به عنوان رئیس جمهور بَرکشند، دقیقاً همین رویکرد حاکمیت است. اگر نه برای سیاستمداران کاخ سفید و پنتاگون دفاع از دموکراسی و آزادی جز ابزاری برای دستاندازی به منافع کشورهای مستقل نیست. به گواه تاریخ همینها نه تنها به استبداد حکومت پهلوی و به حزب رستاخیز پهلوی ساخته انتقادی نداشتند، بلکه حامی قسمخوردهاش بودند، تنها به این دلیل که شاه همپیمان و پیشبرنده سیاستهای آنها در منطقه بود. ایضاً در مورد حکومت ارتجاعی و غیردموکراتیک عربستان سعودی همین رویه صادق است. حکومتی، که نه تنها برآمده از اراده مردم و انتخابات آزاد نیست، بلکه دستاش نیز به خون هزاران مخالف و کودکان یمنی آلوده است، ولی با این حال مورد حمایت آمریکاست. چرا که نقش اساسی در تنظیم قیمت بازار نفت به نفع اقتصاد آمریکا بازی میکند و همینطور از دلارهای نفتی به نفع پیشبرد سیاستهای منطقهای آمریکا بهره میبرد.
با این حساب اگر «رئیسی» یا هر کس دیگر، چه با رأی مردم در یک فرایند دموکراتیک و چه برخاسته از مهندسی انتخابات یا حتا با زور اسلحه و توسل به کودتا به شرطی بر مسند قدرت تکیه زند که گوش به فرمان و حافظ منافع امپریالیسم آمریکا در ایران و منطقه باشد، مورد حمایت و پشتیبانی قرار خواهد گرفت. پس میتوان نتیجه گرفت علیرغم چهره ارتجاعی حاکمان ایران، که به راستی وصلهای ناجور بر قامت میهن و مردمان آن است و باید به دست توانمند و آگاه خلق همچون رژیم پهلوی به زبالهدان تاریخ پرتاب شوند، میبایست بر این موضوع واقف بود که مخالفت آمریکا با جمهوری اسلامی نه در راستای این هدف، بلکه در مسیر ارتجاع و به انقیاد کشیدن دوباره ایران از لحاظ سیاسی است. بنابر این شعار (تحریم انتخابات و نه به جمهوری اسلامی) با درنظر داشتن این واقعیت، یعنی مبارزه با امپریالیسم و دشمنان رنگارنگ خارجی راهگشاست و لاغیر.
برگرفته از توفان الکترونیکی شماره ۱۸۰ تیر ۱۴۰۰