سی و هشت سال از انقلاب عظیم و شکوهمند بهمن ۵۷ می گذرد .انقلابی که هدفش استقرار آزادی، استقلال، دمکراسی و عدالت اجتماعی بود و با کسب قدرت سیاسی توسط دار و دسته خمینی در خون درغلطید و در بین راه متوقف شد. روشن است درس از شکستها و آموزش صحیح از این انقلاب ما در پیروزیهای فردای ماست. اما امروز در اثر خیانتهای رژیم جمهوری اسلامی و اوضاع وخیم ایران و پیامدهای ناگوار شکست انقلاب عدهای از “روشنفکران چپ” نه تنها به نکوهش انقلاب و تحولات عمیق اجتماعی میپردازند، بلکه بر علیه انقلاب مردم و همدستشدن با امپریالیسم در جهت احیای بساط ننگین و پوسیده سلطنتی که خود دلیل روشنی بر ظهور رژیم سیاه جمهوری اسلامی است، عمل میکنند. این عده از روشنفکران نازا و سترون که به مجیزگوئی جناحهای همین نظام عنکبوتی اسلامی میپردازند و برای منافعشان به قشریترین و کثیفترین دستهبندیهای رژیم رویآورده و در تداوم پایههای استبداد و اختناق نقش ایفا میکنند، به روشنفکران متعهد و مسئول ایران که رژِیم سرسپرده شاه این عامل اجنبی و محصول کودتای ننگین ۲۸ مرداد را برنتابیده و در مقابل سیاستهای نواستعماری و اختناق قرون وسطایی دربار فاسد پهلوی ایستادند، و در راه تحقق آزادی و استقلال و دمکراسی و عدالت اجتماعی به زندان افتادند و یا تیرباران شدند، خُرده میگیرند و نابخردانه به سرزنش آنها میپردازند که “چرا بجای دفاع از رژیم شاه و رفرمهای او، مردم را به مبارزه علیه سلطنت و اربابانش فراخواندند و به ملت خیانت کردند”!!!. این نگاه به گذشته و برخورد به روشنفکران و مردم ایران اگر از سر آگاهی و منافع شخصی و طبقاتی نباشد، حتما از سر جهالت و نادانی است که در اثر فقر فلسفه و عدم آگاهی سیاسی شستشوی مغزی شده و به پراکندن تخم یأس و خمودگی و خماری مشغولاند و به خیال خود به مبارزه برای خروج از بنبست کنونی انجام وظیفه میکنند!! کودتای ننگین ۲۸ مرداد که با دخالت امپریالیسم آمریکا صورتگرفت، اولین جوانههای دمکراسی در ایران را در نطفه خفه کرد و استبداد و وابستگی را بر مردم ایران تحمیل نمود و ایران را از کاروان تمدن و پیشرفت و توسعه ملی باز نگاه داشت. براستی دلایل بروز انقلاب بهمن کدامند و آیا این درست است که مردم ایران از سر سیری شکم، دست به انقلاب زدند و انقلاب محصول تبلیغات تنی چند از “روشنفکران نادان و وطنفروش و روحانیت سیاهدل” بوده است؟ راستی ایران در دوره رژیم پهلوی در کجای این جهان ایستاده بود و مضمون دروازه تمدنش کدام است ؟
بطور مختصر:
یکم این که با کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شاه با وابستهنمودن کامل میهن ما به قدرتهای امپریالیستی، بهویژه امپریالیسم امریکا در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران به حیاط خلوت و منطقه نفوذ آمریکا و حافظ منافع آنها محسوب میشد. ایران به یک کشور نیمه مستعمره تبدیل شد و استعمار جمعی نتیجه مترتب بر کوتادی سیاه و سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق بود.
دوم اینکه رژیم شاه بر اساس دکترین نیکسون، نقش ژاندارم منطقه را ایفا میکرد و منافع امریکا در منطقه را تامین مینمود و بر این اساس در اواسط دهه ۱۳۵۰ ایران به بزرگترین خریدار تسلیحات آمریکایی تبدیل شد .از سال ۱۹۵۰ تا زمان سقوط شاه ارزش قراردادهای خرید تجهیزات و خدمات نظامی ایران از آمریکا به حدود ۵۰ میلیارد دلار رسید
سوم اینکه تصویب و اجرای طرح کاپیتولاسیون، مصونیت قضایی اتباع امریکایی در ایران؛ ورود هزاران متخصص نظامی آمریکایی و سلطه آنها بر ارتش؛ مداخله شاه در عمان و گسیل ۱۵۰۰۰ نیروی نظامی در ظفار برای سرکوب انقلابیون و آزادیخواهان ضد استعمار و ارسال تجهیزات نظامی از سوی شاه به مراکش، اردن و …. برنامههایی بود که به دستور امپریالیسم آمریکا و در راستای منافع بینالمللی این کشور تحقق یافت. امروز سلطنتطلبان به جمهوری اسلامی میتازند که چرا در کنار رژیم سکولار و مستقل اسد علیه نیروهای داعشی میجنگد، اما در پاسخ به این پرسش که چرا شاه در ظفار این همه نیرو فرستاد تا نیروهای استقلالطلب و چپ و سکولار را سرکوب کند، پاسخی ندارند و خفقان گرفتهاند.
چهارم اینکه شاه بطور کلی سرسپرده آمریکا بود و در خدمت منافع امپریالیستها عمل میکرد. مناسبات دولت شاه و دولت آمریکا فراتر از رابطه دو دولت در عرصه دیپلماتیک بود. شاه مدیون امپریالیسم آمریکا بود و بقاء خود را به این ابر قدرت گره زده بود. شاه هیچگاه تصور نمیکرد که با وجود چنین حمایتی از غرب و در راس آن آمریکا، تودهها بهپاخیزند و او و رژیماش را درهم کوبند.
پنجم اینکه تشدید و ژرفش بیعدالتی و تبعیض و سرکوب سیاسی در جامعه و شکاف طبقاتی و ضربه به اقتصاد کشور و تخریب و نابودی کشاورزی و ورود بیرویه کالاهای مصرفی و تشویق دهقانان به مهاجرت از روستاها به شهرها، تکمحصولیشدن اقتصاد میهن و اتکاء به فروش نفت و وابستگی شدید اقتصادی به آمریکا نیز از جمله سیاستهای نواستعماری بود که به کشور ما تحمیل شد. اصلاحات ارضی امپریالیستی،آبکردن کالاهای مصرفی در بازار ایران و نابودی کشاورزی نمیتواند مایه افتخار یک ایرانی میهندوست باشد. زندهیاد خسرو گلسرخی در بیدادگاه شاه شجاعانه دکترین اصلاحات ارضی آمریکا را به چالش گرفت و آن را محکوم کرد و از مردم ستمدیده ایران قهرمانانه دفاع نمود و در راه حقیقت و انساندوستی و ایرانی آباد و آزاد و شکوفان و مستقل جانش را فدا کرد.
ششم اینکه شعار”توسعه ملی فرهنگی” و دروازه تمدن شاه و جشنهای دو هزار و پانصد ساله شیراز، توخالی و ارتجاعی بود. هزینهکردن بیش از چند صد میلیون دلار برای برگزاری چنین جشن مبتذلی، بیانگر ورشکستگی رژیمی است که در کشورش قریب به ۷۰ درصد مردم بیسواد و از فقدان آموزش و تحصیل و بهداشت و مسکن در رنج بودند. رژیمی که با ادعای “دروازه تمدن” اما کتابخواندن را ممنوع کرده بود و کتابخوان را به زندان پرتاب میکرد، نتیجهای جز این نمیداشت که نیروهای اهریمنی قرون وسطایی از قعر تاریخ سربرآورند و از این آب گلآلود ماهی بهگیرند و خود را بر مردم تحمیل کنند. دیدن عکس امام در ماه محصول همان فقر فرهنگی عظیمی بود که رژیم پهلوی آفرید.
هفتم اینکه قلع و قمع سازمانها و احزاب سیاسی و اجتماعات و آزادی بیان، زندان و شکنجه و سرکوب خونین مخالفین، نمیتواند مایه افتخار ملتی باشد که سالیان طولانی برای آزادی و استقلال جنگیده است. انقلاب بهمن ۵۷ برآمدی علیه این نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی بوده و ریشههای علل بروز آن را باید در نکات فوق جستجو کنیم و نه در جادو و جنبل و فلسفه دائیجان ناپلئون و کار کار انگلیس است! تورم، سرمایهگذاریهای نادرست، افت کارایی، تخصیص نامطلوب منابع، پروژههای نمایشی و مصرف گرایی بیرویه موجب اتلاف انبوه منابع تولیدی گردید. از سوی دیگر، بخش متنابهی از ثروت کشور از طریق افزایش بی رویه بودجه نظامی به هدر داده شد. طی ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۸ بودجه نظامی از ۱۳٪ تولید ناخالص ملی به ۲۰٪ افزایش یافت و سهم کالاهای نظامی در کل واردات کشور از مرز ۳۰٪ گذشت (در مقایسه با ۱۲٪ در سال ۱۹۷۲). به این ترتیب، کشوری که در سال ۱۹۷۴ دارای مازاد تراز پرداخت هنگفتی بود، در سال ۱۹۷۶ ناچار شد برای حل بحران مالی خود به صندوق بینالمللی پول رویآورد. اینها همه در یک مجموعه از سیاست اقتصادی نواستعماری و استبدادی و سرمایهداری و وابستگی به خارج زمینهساز انقلاب و سرنگونی رژیم شاه گردید و جز این نیز نمیباشد.
درسهای انقلاب بهمن کدامند؟
در بهمن ۱۳۵۷ یکی از بزرگترین و پرشکوهترین انقلابات تاریخ بشریت به وقوع پیوست و در هیچکدام از انقلابات پیشین سابقه نداشته است که ۱۲ میلیون نفر در جنبشهای اعتراضی و سیاسی و درگیری با پلیس و ارتش که ظاهرا فقط برای حفاظت از مرزهای ایران ایجاد شده بود، شرکت کنند. مردم ایران با فداکاری و ازجانگذشتگی در این نمایشات عظیم اعتراضی، بدون ترس از کشتار شرکت میکردند و شعارهای آزادی و استقلال را فریاد میزدند. باید از انقلاب بهمن ۵۷ و فداکاری مردم ایران برای آزادی و دمکراسی و استقلال تجلیل بهعملآورد و از شکست آن آموخت و در تدارک برچیدن نظام سرمایهداری جهموری اسلامی کوشید.
انقلاب بهمن میآموزد که متوقفشدن و شکست انقلاب در نیمه راه، با کسب رهبری بورژوازی پیوند داشته و تحت سامانه سرمایهداری برای ممالک از بندرستهای نظیر ایران امکان تحقق حقوق دموکراتیک شهروندان بویژه کارگران و زحمتکشان، آزادیهای سیاسی، آزادی اجتماعات و سندیکا و احزاب، پیشرفت و تامین دمکراسی و عدالت اجتماعی تحت رهبری بورژوازی ناممکن است. زیرا در شرایط حاکمیت امپریالیسم هر حرکت استقلالطلبانه و ترقیخواهانهای به معنی مقابله با منافع آزامندانه امپریالیستهاست و از آنجا که بورژوازی به واسطه ضعف تاریخی خویش و به دلیل صدها پیوند مرئی و نامرئی که با امپریالیسم دارد، قادر به مقابله با آن نیست، جبرا با کرنش در مقابل امپریالیسم به انقلاب خیانت میکند. بورژوازی به واسطه ضدیت ماهوی خود با تودههای استثمارشونده، آنجا که تودهها با استفاده از فرصتِ آزادی برای بیانِ خواستهای سرکوبشده به میدان تظاهرات و نمایشات پای میگذارند، لولههای تفنگ را به سوی آنها نشانه گرفته و بیرحمانه آنها را در خون خود غرقه میسازد. انقلاب بهمن نیز چنین فرجامی داشته است. انقلاب بهمن پس از سه سال کشاکش میان تودههای تشنه آزادی و سازندگی و عدالت اجتماعی و ارتجاع سیاه قرون وسطائی به نمایندگی دارودسته خمینی و رفسنجانی، خامنه ای سرانجام با کودتای خونین ۳۰ خرداد ۶۰ و قتل عام سازمانهای سیاسی و توده مردم شکست خورد و آزادیهای سیاسی که دستآورد انقلاب خونین بهمن بود، نابود گردید، از آن پس بود که سرنگونی رژیم در دستور کار سازمانها و احزاب سیاسی قرار گرفت و این امر همچنان ادامه دارد. فضای انقلابی ایران پس از تیرباران وحشیانه هزاران نفر از فرزندان انقلاب و درهم شکستن تشکلات انقلابی به کلی تیره و تار گردید. یأس و سرخوردگی و عدم اعتماد و بدبینی که ناشی از شکست انقلاب است، بر جامعه حاکم گردید. ما این سرخوردگی عظیم، این سقوط اخلاقی وحشتناک در جامعه را امروز شاهدیم. امروز نه از آزادی در ایران خبری است و نه از عدالت اجتماعی و حقوق مدنی مردم. سرکوب دگراندیشان، کارگران، زنان، دانشجویان و همه اقشار تحت ستم ایران به شدت ادامه دارد. دزدی و رشوه و اختلاس، حقوقهای نجومی، چاپلوسی و پارتیبازی، فقر اقتصادی و شکاف عظیم طبقاتی، پدیده گورخوابی و گسترش فحشاء و مواد مخدر و اعتیاد و مافیای اقتصادی در قدرت که تمام تار و پود جامعه را درنوردیده است، جان مردم را به لب رسانده و اکنون بعد از سی و هشت سال انقلاب در ایران جامعه در بنبست عظیمی گرفتار آمده است و جمهوری اسلامی راهی جز سرکوب مردم و کنار آمدن با امپریالیسم برای حل این بحران و بقای خود نمی بیند.
مذاکرات سری آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی و” نرمش قهرمانانه” و تسلیم زبونانه در قالب برجام و گشودن بازار ایران به سوی سرمایههای امپریالیستی، پاسخی برای بقاء رژیم است و نه پاسخ به نان، مسکن و کار و آزادی.
پیروی از سیاست بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و گامگذاردن در خصوصیسازیهای کارخانجات و شرکت ملی نفت و پتروشیمی که از یک سیاست نئولیبرالی اقتصادی نشأت میگیرد، پاسخی برای فربهترکردن بورژوازی است و نه پاسخی به اساسیترین نیازهای معیشتی کارگران و زحمتکشان و کرامت انسانی. از اینرو برای تحقق مطالبات دموکراتیک انقلاب بهمن، برای آزادی و حقوق اولیه و بنیانی کارگران و زحمتکشان و تودههای تحت ستم، برای دفاع از ادامه و تضمین استقلال سیاسی ایران، انقلاب دیگری باید سامان گیرد. انقلابی که رسالت پاسخ به این وظایف انجام نشده را داراست؛ یک انقلاب قهرآمیز سوسیالیستی به رهبری حزب واحد طبقه کارگر است و تنها چنین انقلابی راه نجات مردم ایران است.
برای تحقق این هدف والا بکوشیم.
حزب کار ایران (توفان) به حزب طبقه کارگر ایران بهپیوندید!

